فرهنگ

طبق قانون، نهاد باید متولی همه کتابخانه‌های عمومی کشور باشد

رضا رهگذر در گفت‌وگو با مهر؛

محمدرضاسرشار، نویسنده کودک ونوجوان معتقداست تولیت کانون بر بخشی از کتابخانه‌های عمومی کشور، قانونی نیست وامروزه، کانون به تشکیلات ناکارآمدی بدل شده که نمی تواند به نیازهای این حوزه پاسخ دهد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ فاطمه ترکاشوند: پیشنهاد واگذاری کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به نهاد کتاخانه‌های عمومی کشور، چند روزی است که بحث داغ نهادها و کنشگران فرهنگی شده است. جریان غالب در این مباحث با این پیشنهاد مخالفند و فکر می‌کنند این اقدام، آخرین باقی‌مانده‌های سرمایه کشور در حوزه فعالیت فرهنگی برای کودکان و نوجوانان را از بین خواهد برد.

اما این پیشنهاد موافقانی هم دارد که حرف‌هایی دارند. آن‌ها معتقدند ضعف تولیت فرهنگی از سوی نهادها و ارگان‌های مختلف در حوزه کودکان و نوجوان نباید باعث بشود که هزینه حفظ و نگهداری یک نهاد فربه و ضعیف را به بیت‌المال تحمیل کنیم بدون آنکه آورده‌ای درخور را برای کودکان و فرزندان این سرزمین تأمین کند.

خبرگزاری مهر در راستای به بحث گذاشتن جوانب این مسئله، نظرات هر دو سوی منتقد و مدافع طرح را منعکس کرده و در ادامه این پرونده، موضوع را با محمدرضا سرشار، نویسنده پیشکسوت و شناخته شده حوزه کودک و نوجوان به بحث گذاشته است.

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

* ارزیابی شما از پیشنهاد واگذاری کتابخانه‌های کانون پرورش فکری به نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور چیست؟

این طرح فعلاً در دست بررسی و کارشناسی است و نتیجه آن قطعی نیست. اما من امیدوارم قطعی شود. به این علت که اولاً در قانون مربوط به کتابخانه‌های عمومی کشور، جز موارد استثنایی، همه کتابخانه‌های عمومی، باید تحت پوشش این نهاد باشند. دیگر اینکه، کتابخانه‌های عمومی کشور، از بیش از ده سال پیش بخش کودک و نوجوان خود را تأسیس کرده.

بنابراین الان در کشور دو نوع کتابخانه‌های عمومی کودک و نوجوان داریم؛ یکی مربوط به نهاد کتابخانه‌ها و دیگری کانون پرورش فکری؛ که گفته می‌شود حدود هزار شعبه ثابت و سیار در سرتاسر کشور دارد.

متأسفانه کشور ما، از این موازی‌کاری‌ها و هزینه‌کردهای زائد زیاد دارد. در اینجا هم، بخش قابل توجهی از بیت‌المال که می‌تواند صرف فعالیت‌های دیگری برای کودکان و نوجوانان شود، دارد در این موازی‌کاری، هدر می‌رود. واقعاً چه دلیلی دارد در یک شهر در گوشه‌ای کتابخانه کودک نهاد کتابخانه‌ها باشد و در گوشه دیگر کتابخانه کانون پرورش فکری؟ این نیروها و امکانات، وقتی در یک‌جا تجمیع شوند می‌توانند هم این فعالیت را از نظر کمی و کیفی بهتر کنند، هم باعث جلوگیری از هدر رفتن سرمایه و نیروی انسانی شوند و هم می‌شود در جاهایی که شعب کتابخانه‌های کودک وجود ندارد، از محل صرفه‌جویی در آن هزینه‌ها، کتابخانه احداث کرد.

البته متأسفانه این موازی‌کاری‌ها منحصر به کتابخانه‌های کانون نیست بلکه باز هم از این کارها داریم که تا به حال هیچ دولتی همت و جرأت نکرده آن‌ها را شناسایی و یک‌کاسه کند. حالا دولتی پیدا شده که علاوه بر انجام وظایف روزمره، قوانین را مرور و امکانات را ارزیابی می‌کند تا جلوی هدررفتن بیت‌المال را بگیرد.

نکته قابل توجه در این مورد خاص این است که هم کانون و هم نهاد، هم تحت پوشش خود دولت هستند و هم قانون این اقدام را پشتیبانی می‌کند. در واقع نه مشکل قانونی دارد و نه از نظر منطقی و عقلی کار اشتباهی به نظر می‌رسد. بر این اساس کاملاً با این طرح موافقم و فکر می‌کنم سود بچه‌ها هم در همین باشد.

* به نظر می‌رسد بیشتر مخالفت‌ها با این طرح به وجه فرهنگی کانون پرورش فکری و کتابخانه‌هایش باز می‌گردد و نه ابعاد اقتصادی و جایگاه آن در ساختار فرهنگی کشور. به نظر شما چطور می‌شود طیف ناهم‌سو با این طرح را که ایراد فرهنگی به آن دارند، با واگذاری همراه کرد؟

مسئله من هم صرفاً فایده اقتصادی نیست. بلکه فایده فرهنگی را هم مد نظر دارم. اینکه گفته می‌شود عده‌ای با کتابخانه‌های کانون خاطره دارند و اینها یک میراث فرهنگی است، در واقع، اولاً این یک میراث شاهنشاهی است. در ثانی، عده‌ای از مردم با همان شاهنشاهی هم ۲۵۰۰ سال خاطره داشتند. اما مردم روزی به این نتیجه رسیدند که دوره آن نظام به سر آمده و باید نظام جدیدی مطابق نیازهای روز کشور جایگزین آن شود. اینکه کشوری خود را در خاطرات عده‌ای معدود اما پرهیاهوی پا به سن گذاشته گرفتار کند، درست نیست. (در واقع هیچ کشوری چنین کاری نمی‌کند.) آن‌ها می‌توانند غم‌غربتشان را با مرور خاطرات و کتاب‌هایی که از آنجا به یادگار دارند یا طرق دیگر، حفظ و ارضا کنند. اما نمی‌شود یک کشور، بودجه و نیروها و امکاناتش را معطل بگذارد، با این توجیه که عده‌ای از فلان‌جا خاطره دارند. به این ترتیب اگر باشد، در کشور نباید بسیاری از تغییرات اتفاق بیفتد؛ چون با هر یک از آنها، عده‌ای خاطره دارند.

خوب، ما هم از همان نسل هستیم، اما نه خاطره خوشی از کانون قبل از انقلاب داریم و نه بهره‌ای از آن برده‌ایم. بسیاری دیگر هم مثل ما هستند. لذا هیچ ناراحت هم نمی‌شوند که این تغییر مثبت و لازم اتفاق بیفتد. جهان رو به پیش می‌رود و طبعاً هر کشور و نظامی باید سعی می‌کند با بررسی گذشته‌هایش، نقاط ضعف و قوت خود را بشناسد و آنها را برطرف، اصلاح یا تقویت کند. اما باید بر اساس عقل و منطق عمل کرد. در حالی که پشت بخشی از این مخالفت‌ها با طرح مورد اشاره ارشاد، چنین منطق و عقلانیتی مشاهده نمی‌شود. به عکس، به‌شخصه، پیرو مروری که در دو سه روز اخیر بر فضای مجازی و رسانه‌ها، در ارتباط با این موضوع داشتم، احساس کردم یک نوع لجبازی با منشأ سیاسی و جناحی در گروه‌هایی وجود دارد که گروه‌هایی را وامی‌دارد تا با هر کاری که این دولت می‌خواهد انجام دهد، مخالفت کنند. اصلاً هم کاری ندارند که آن اقدام، درست است یا غلط. در مورد آن، کار کارشناسی و استدلال علمی و منطقی هم نمی‌کنند. می‌گویند «ما مخالفیم! …ما نمی‌گذاریم!» شعار می‌دهند. در بازگویی طرح آن را تحریف می‌کنند. بیانیه‌های آتشین انشایی صادر، و در آن، حتی علناً دولت را تهدید می‌کنند.

ولی این طور که نمی‌شود! دولت از طرف مردم انتخاب شده و اختیار اداره امور کشور، در چارچوب قوانین، به او واگذار شده. او هم در اداره امور کشور، باید بر اساس کار کارشناسی برنامه بریزد، طراحی کند، تصمیم بگیرد و عمل کند. اگر قرار باشد بدون پشتوانه علمی و قانونی، عده‌ای برای دهن‌کجی و کارشکنی، جلوی هر تصمیم دولت بایستند، که کار مملکت پیش نمی‌رود.

دسته‌ای دیگر از مخالفت‌ها، ریشه در جاه‌دوستی و مقام‌پرستی و ترس از دست دادن امتیازات شخصی و صنفی دارد. در همین مؤسسات تکراری موازی، عده‌ای قلمرویی برای خودشان درست کرده و پست و مقامی دارند و از قِبَل آن، بهره‌ها می‌برند. مخالفت این عده، بیشتر محصول نگرانی‌شان برای از دست دادن این پست‌ها و عناوین و مانند اینها است.

به هر حال، من موافق تصویب و اجرای این طرح هستم. از قضا، خیلی پیش از این، این را عرض کرده‌ام که کانون دیگر به یک تشکیلات فشل تبدیل شده است. و این امر، ربط چندانی هم به مدیریت آن ندارد.

علت اصلی‌اش این است که کانون، تشکیلاتی مربوط یک دوران سپری‌شده است. این طرح ارشاد هم، فقط یک جابه‌جایی مدیریتی در ارتباط با آن را پیشنهاد می‌کند. در حالی که به نظر بنده، کار فراتر از اینهاست. عمر مفید کانون پرورش فکری، سالهاست به پایان رسیده، و به زور سرم و تنفس مصنوعی و دستگاه احیا، سعی شده آن را زنده بنمایانند. لذا اگر دولت بخواهد یک خدمت اساسی به کودکان و نوجوانان کشور بکند، تنها واگذاری کتابخانه‌های کانون به نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور کافی نیست. بلکه بهتر است کانون را منحل کند و وظایف برخی -نه همه- بخش‌های آن، به وزارتخانه‌ها، ادارات، نهادها و شرکت‌های دیگر محول شود. یا، بنا به پیشنهاد دیگری که شده، کانون را از پوشش آموزش و پرورش خارج کنند و تحت پوشش وزارت ارشاد قرار دهند؛ که سنخیت بیشتری هم با ذات فعالیت‌هایش دارد.

همان‌طور که در آن پیشنهاد اشاره شده، آموزش و پرورش، خودش درگیر مشکلات عدیده اقتصادی و ساختاری است و طبیعتاً ترجیح می‌دهد بودجه محدودش را صرف نیازهای اصلی و اولیه خودش می‌کند و کانون خود به خود در حاشیه قرار می‌گیرد. اما اگر ذیل وزارت ارشاد قرار بگیرد، ضمن اصلاح و به‌روزرسانی تشکیلات موجودش، می‌تواند از امکانات فنی و علمی و بودجه و توجه بالاتری برخوردار شود و از این حالت کم‌خاصیتی، که منجر به اتلاف سرمایه‌های مادی و معنوی کشور شده، خارج شود.

* اما در وضعیتی که تنها متولی مستقیم حوزه آشفته فرهنگ در ارتباط با کودک و نوجوان، همین کانون پرورش فکری است به نظر شما، انحلال یا تضعیف این نهاد وضع نابه‌سامان فرهنگی کودکان و نوجوانان کشور را تشدید نخواهد کرد؟

خوشبختانه این طور نیست که کانون تنها یا حتی مهمترین متولی هنر و ادبیات کودک و نوجوان کشور باشد. کانون، همان‌طور که در اساسنامه‌اش آمده، قرار بوده نقش یک “شرکت” دولتی -و نه بیشتر- را در این عرصه ایفا کند و خلاءهای موجود در این زمینه را پر کند. در بدو تأسیس هم، تا حدودی نقش الگودهی -نه متولی‌گری- به دیگر موسساتی که برای کودک کار ادبی و هنری می‌کردند، داشت. ولی الان حدود دو دهه است که همین نقش را هم از دست داده، و صرفاً شرکتی پر بریز و بپاش و ولخرج، در کنار دیگر شرکتها و موسساتی است که با هزینه‌هایی فوق‌العاده کمتر، در این زمینه کار می‌کنند، است.

* سایر متولیان چه کسانی هستند؟

آموزش و پرورش.

* و کانون پرورش فکری هم بازوی آموزش و پرورش در حوزه فرهنگ است

منتها بازویی که فلج است و سال‌هاست که کار چشمگیری از آن برنمی‌آید.

البته متولیان دیگر هم هستند. در عمل، بیش از همه، صدا و به‌خصوص سیما. فعالیت‌های فوق برنامه آموزش و پرورش. بخش‌های مرتبط با کودک و نوجوان، در وزارت ارشاد. نهادهای نیمه دولتی و خصوصی فرهنگی.

* اما به نظر نمی‌آید نهاد کتابخانه‌های عمومی در حوزه کودک و نوجوان قوی‌تر و بابرنامه‌تر از کانون پرورش فکری ظاهر شده باشد

اول اینکه وظیفه نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور این است که جز موارد استثنایی، تمام کتابخانه‌های عمومی کشور را تحت پوشش داشته باشد. این نص صریح قانون است و تا الان هم کانون پرورش، خارج از این قانون عمل کرده است.

دوم این‌که وظیفه‌اش، انجام تمام فعالیت‌هایی که کانون انجام می‌دهد نیست. اما نهاد هم در بخش کتابخانه‌های کودک و نوجوان خود، فعالیت فوق برنامه هم دارد؛ و این طور نیست که فقط به بچه‌ها کتاب بدهد. در عین حال که فعلاً امکانات مادی آن در این بخش، مثل بودجه و اماکن، کمتر از کانون است. وقتی امکانات مادی و معنوی نهاد در بخش کودک و نوجوان، با امکانات فعلی کتابخانه‌های کانون، یکجا جمع شود، و در فعالیت‌های گذشته هر دوی آنها در این زمینه تجدید نظر به عمل آید، برآیند کار، از برآیند فعلی کار هم کانون و هم نهاد، بیشتر و بهتر خواهد شد.

کانون الان یک شرکت برای تولید، خدمات‌رسانی و آموزش در زمینه ۷ هنر در ارتباط با کودکان و نوجوانان است که به نسبت امکاناتی که در اختیار دارد و بودجه‌ای که مصرف می‌کند، در هیچکدام از این شاخه‌ها نه نقش پیشتازی دارد، نه فعالیت و تاثیرش قابل توجه است.

سال ۱۳۴۴، ابتدا کانون برای این تأسیس شد که در آن زمان که در کشور، کتاب کودک و نوجوان هنوز به درستی و به اندازه کافی شناخته و مورد توجه واقع نشده بود و ناشران خصوصی با آن آشنایی کافی نداشتند، در چارچوب همان فرهنگ و تفکر غرب‌زده شاهنشاهی، به این نیاز پاسخ دهد. یعنی در این زمینه الگوسازی و ترغیب کند و یک جای خالی را پر کند. الان انتشارات کانون نه تنها انتشارات درجه اول کودک و نوجوان کشور نیست بلکه بسیاری از ناشران خصوصی و نیمه‌خصوصی، با عمر بسیار کوتاه‌تر، و صرف زمان و بودجه‌هایی فوق‌العاده کمتر، در این زمینه، گوی سبقت را از آن ربوده‌اند.

یعنی در این زمان، کانون پرورش در عرصه نشر کتاب کودک و نوجوان یک موجود تقریباً خنثی است و وجودش غیرضروری است. بعدها کتابخانه‌های کانون در یک شرایط زمانی تأسیس شد که کتابخانه‌های عمومی تعدادشان فوق‌العاده اندک بود و همان‌ها هم بخش کودک و نوجوان نداشتند. اما حالا کتابخانه‌های عمومی، در اقصی‌نقاط کشور گسترش پیدا کرده و بسیاری از آنها هم بخش کودک و نوجوان دارند.

در واقع کانون الان، نان نام گذشته، به‌ویژه دهه‌های ۶۰ و ۷۰ خودش را می‌خورد.

* خود شما در همکاری با کانون کتاب‌هایی را به چاپ رسانده و در رویدادها و جشنواره‌های آن همکاری‌های محدودی داشته‌اید. کمی از خاطرات خودتان هم بگویید.

خود بنده، حدود ۲۵ عنوان کتابم را در کانون پرورش چاپ کرده‌ام.

* تا چه سالی؟

تا اواخر دهه ۷۰؛ اما تمام این کتاب‌ها را، مدت‌هاست از کانون گرفته‌ام و تجدید چاپ آن‌ها را به ناشران دیگری سپرده‌ام. چون دیدم کانون در زمینه نشر، نه تنها برجستگی و فضل خاصی نسبت به برخی از ناشران خصوصی ندارد بلکه بعضی از ناشران خصوصی، در این زمینه، موفق‌تر هم هستند.

* در ادواری که خودتان با کانون در سطوح مختلف همکاری داشتید، چنین ضرورت‌هایی وجود داشت؟

من البته هیچ وقت کارمند کانون نبوده‌ام. چندی سردبیر گاهنامه تخصصی پویش آن بودم؛ که ماکت آخرین شماره‌اش را هم مسئول بخش صفحه‌آرایی وقت آنجا، عمداً گم وگور کرد، و آب هم از آب تکان نخورد. چند مورد برای مربیان و داستان‌گویان کتابخانه‌های آن، تدریس داشته‌ام. یک دوره هم دبیر جشنواره کتاب کانون شدم؛ که اینها مربوط به دهه ۶۰ و حدود نیمی از دهه ۷۰ است که نقش و تأثیرگذاری کانون، نسبت به امروز، بسیار بهتر بود. فقط به عنوان یک نمونه، شمارگان کتاب‌های کانون است که در اوایل انقلاب، اصلاً قابل مقایسه با ناشران بیرونی نبود.

مثلاً برای بچه‌های سن زیر دبستان، شمارگان چاپ اول کتاب‌های کانون، ۵۰ هزار نسخه بود! برای دوره دبستان ۴۰ هزار، برای دوره راهنمایی ۳۰ هزار و دبیرستان ۲۰ هزار نسخه بود. الان شمارگان کتاب‌های کانون، تفاوت قابل توجهی با ناشران دیگر ندارد و زمان فروش آثارش هم مثل ناشران متوسط و نه موفق است. به‌علاوه اینکه در این زمینه، بسیار کند عمل می‌کند. در هر صورت آن زمان شرایط فرهنگی کشور و کانون، متفاوت بود.

* همین طور است. با فرض این کانون به سمت انحلال حرکت کند، به نظر شما دولت باید برنامه‌هایش در رابطه به کودک و نوجوان را چطور پیاده کند و کجا را باید مسئول مستقیم این حوزه بدانیم؟

البته فعلاً که در دولت، بحث انحلال کانون نیست. اما بر این فرض، کتابخانه‌های کانون به نهاد کتابخانه‌ها ملحق می‌شود که تحت پوشش ارشاد خواهد بود. سینمای آن هم می‌تواند در بنیاد فارابی که از دهه ۶۰ شاخه کودک و نوجوان هم دارد، ادغام شود. نمایش و سایر فعالیت‌هایش هم به همین منوال.

* یعنی متولی متمرکزی در حوزه کودک و نوجوان نداشته باشیم بلکه هر حوزه فرهنگی، شاخه کودک و نوجوان خودش را داشته باشد

بله. این‌طور هم می‌شود. یعنی همان‌گونه که الان هم تقریباً همین‌طور شده، در صورت لزوم، مهمترین و کاراترین حوزه‌های تخصصی ادبی و هنری کشور، یک شاخه کودک و نوجوان هم داشته باشد یا آنهایی که دارند، تقویت شود. یعنی به جای اینکه این مجموعه کم‌کارای فعلی، ۷ شاخه هنری را به شکل نیم‌بند دنبال کند، هر کدام ذیل یک بخش تخصصی درجه یک موجود در کشور برود و از امکانات، دانش و تخصص آن نهاد یا مؤسسه، در بخش کودک و نوجوان بهره ببرد.

منبع خبرگزاری مهر

آگهی
دکمه بازگشت به بالا