جامعه

آن 26 نفر…/ از جنایت رژیم بعث عراق در اداره آموزش‌وپرورش آبادان چه می‌دانید؟


در یک لحظه زمین و زمان لرزید. انگار اسرافیل در صورش دمیده بود. مردم می‌گفتند تا 200متری اداره،افرادی که سوار دوچرخه و موتور بودند،از شدت موج انفجار بمب‌هایی که به ساختمان آموزش و پرورش اصابت کرده بود،روی زمین افتاده بودند. در فضای اداره هم چیزی جز تلی از خاک باقی نمانده بود. روز دوم مهر سال 59 جنایت هواپیماهای عراقی، 26 داغ به دل جامعه فرهنگی آبادان گذاشت…

گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ در تقویم مناسبت‌های ایران، یک روز جا افتاده! شما هم اگر پای صحبت‌های شاهدان عینی واقعه‌ای بنشینید که 3 روز بعد از شروع جنگ تحمیلی، جامعه فرهنگیان آبادان را سیاهپوش کرد، با ما هم‌عقیده می‌شوید که نمی‌شود صفحه 2 مهر در تقویم را، بدون ادای احترام به قربانیان جنایت هواپیماهای عراقی ورق زد…

دانش‌آموزانِ آن روزهای آبادان، حالا دیگر وارد میانسالی شده‌اند و مهرماه که از راه می‌رسد،‌ فرزندانشان را راهی دبیرستان و دانشگاه می‌کنند اما حتماً یادشان هست که در شروع سال تحصیلی سال 59 به جای اینکه ذوق کیف و کفش جدیدشان را داشته باشند و به فکر تجدید دیدار با هم‌کلاسی‌هایشان در مدرسه باشند،‌ در خانه حبس شده بودند و هر ساعت و دقیقه با صدای ترسناک بمباران‌های هواپیماهای عراقی به خودشان می‌لرزیدند. درست در همان روزها یک خبر، ولوله‌ای در فضای فرهنگی آبادان به‌پا کرد. هواپیماهای عراقی که از همان اول نشان داده بودند ابایی از بمباران هدف‌های غیرنظامی ندارند، در سومین روز تجاوزشان، قلب آموزش و پرورش آبادان را هدف گرفتند و با به شهادت رساندن 26 نفر از چهره‌های فرهنگی، مهرماه خونینی را در این شهر رقم زدند. حالا در چهل و دومین سالگرد دفاع مقدس،‌ کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش آبادان،‌ آستین‌های همتش را برای گرامیداشت یاد شهدای فرهنگی بمباران دوم مهر سال 59 بالا زده است. ما هم به همین بهانه، در گفت‌وگو با شاهدان عینی تلاش کرده‌ایم تصویر روشنی از این حادثه برای مخاطبان علاقه‌مند ترسیم کنیم.

بمباران مدارس در دوران جنگ تحمیلی

نیروی فرهنگی تعطیلی نمی‌شناسد؛ حتی در جنگ

همه چیز از آن جلسه اضطراری شروع شد. سه روزی می‌شد که دیکتاتور بعثی دستور تجاوز به خاک ایران را صادر کرده بود و بمباران گاه و بیگاه نقاط مختلف توسط هواپیماهای عراقی، ولوله‌ای به جان مردم انداخته بود. در آن شرایط بی‌ثبات و پراضطراب، با وجود گذشت 2 روز از آغاز سال جدید تحصیلی، هیچ‌کس در شهرهای هم‌مرز با عراق، نمی‌دانست تکلیف مدارس و دانش‌آموزان چیست. اینطور بود که رییس اداره آموزش و پرورش آبادان، همکارانش را برای تشکیل یک جلسه اضطراری فراخواند تا برای رفع این بلاتکلیفی تصمیم‌گیری کنند.

«ایرج علی جلیلیان»، کارمند بازنشسته آموزش و پرورش آبادان و یکی از بازماندگان آن حادثه، در تکمیل این مقدمه می‌گوید: «7، 8 ماه از شروع به کارم در اداره می‌گذشت که آن حادثه اتفاق افتاد. روز دوم مهر سال 59، مسئولان اداره و تعدادی از مدیران مدارس آبادان در جلسه‌ای تحت عنوان بازگشایی مدارس یا سازماندهی مدارس به ریاست شهید «صمد صالحی» دور هم جمع شده بودند تا در شرایط جنگی ایجادشده، برای بازگشایی یا تعطیلی مدارس همفکری و تصمیم‌گیری کنند. حدود ساعت 9:30، 10 صبح من و چند نفر از همکاران در حیاط اداره بودیم که یک دفعه 3 فروند هواپیمای عراقی در آسمان ظاهر شدند و با شکستن دیوار صوتی، صدای مهیبی ایجاد کردند. بعد هم، هرچه بمب داشتند، روی ساختمان اداره ریختند…

اداره آموزش و پرورش آبادان بعد از بمباران

اسرافیل در صورش دمیده؟!

در یک لحظه، همه‌چیز زیر و رو شد. آنچه اتفاق افتاد را قبلاً فقط در فیلم‌ها دیده بودیم. من بچه غرب کشور هستم و در کوه‌های کرمانشاه، برق و صاعقه دیده بودم اما به این شدت نبود. در یک لحظه انگار زمین و زمان لرزید. انگار اسرافیل در صورش دمیده یا زلزله‌ای همه‌چیز را به هم ریخته بود. مردم می‌گفتند تا 200 متری اداره، افرادی که سوار دوچرخه و موتور بودند، از شدت موج انفجار این بمب‌ها، روی زمین افتاده بودند. در فضای اداره هم همه‌چیز به هم ریخته و ویران شده بود. در قسمت جنوبی اداره، اتاق رییس و واحد کارگزینی، کاملاً تخریب شده بود. قسمت شمالی هم تخریب 50 درصدی داشت.

در قسمت شرقی اداره و در کنار در ورودی، تعدادی اتاقک شیشه‌ای ساخته شده بود. از چند وقت قبل، ساختمان‌های یک و دو اداره در ساختمان مرکزی ادغام شده بود و به دلیل اینکه نیرو زیاد شده بود و فضای فیزیکی کم بود، با ایرانیت و به صورت پیش‌ساخته، تعدادی اتاقک در ضلع شرقی اداره ایجاد شده بود که دیوارهای این اتاقک‌ها شیشه‌ای بود. با موج انفجار آن بمباران، تمام شیشه‌های این اتاقک‌ها خرد شد. از قدرت آن انفجار همین‌قدر برایتان بگویم که درِ ماشین ژیان اداره را که در حیاط پارک بود، کنده و روی درختان جلوی در پرتاب کرده بود…!»

لوح یادبود شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان

رییس بااخلاق و خاکی، تا آخر نگران ما بود

از سرنوشت حاضران در آن جلسه که می‌پرسم، ذخیره کلمات و جملات جلیلیان در یک لحظه انگار ته می‌کشد! سکوت برقرار می‌شود. بعد، آهی از سر حسرت می‌کشد و دوباره برمی‌گردد به 42 سال قبل و می‌بردمان به حیاط اداره آموزش و پرورش و می‌گوید: «دقایق قبل از بمباران را خوب یادم است. عراقی‌ها چند ساعت قبل، محلی در نزدیکی اداره به نام «تانک فارم» را زده بودند و آنجا هنوز داشت در آتش می‌سوخت. ما در حیاط جمع شده بودیم و از دور به شعله‌های آن آتش نگاه می‌کردیم. شهید صمد صالحی، رییس اداره، یک رادیوی کوچک به گوشش چسبانده بود تا اخبار جنگ را پیگیری کند و در همان حال، مدام جلوی پنجره می‌آمد و به ما که در حیاط بودیم، می‌گفت: «بچه‌ها برید داخل.» و دوباره برمی‌گشت داخل جلسه.» یادآوری دلسوزی‌های آقای رییس، دوباره داغ کارمند بازمانده را تازه می‌کند: «از اخلاق خوب شهید صالحی هرچه بگویم، کم است. یک انسان شوخ‌طبع، مؤمن و خاکی بود. در عالم همکاری، فکر نمی‌کردیم رییس‌مان است. آنقدر افتاده و خاکی بود که فکر می‌کردی یک کارمند ساده است. همه آن 25، 26 نفری که در آن بمباران به شهادت رسیدند، گل بودند. راست می‌گویند که خدا گلچین است…»

«ایرج علی جلیلیان»، از بازماندگان حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان

ایرج علی جلیلیان مکثی می‌کند و در ادامه، پرده دیگری از آن جنایت را افشا کرده و می‌گوید: «آن بمباران شدید، پایان ماجرا نبود. داشتیم مات و مبهوت به ساختمان اداره که حالا چیزی جز تلی خاک از آن باقی نمانده بود، نگاه می‌کردیم که هواپیماهای عراقی دوری زدند و برگشتند و دوباره بالای محدوده اداره قرار گرفتند و این بار شروع کردند مردم را به رگبار بستند. آنقدر ارتفاع هواپیماها کم بود که ما می‌توانستیم چهره خلبان‌هایشان را ببینیم! همه این اتفاقات باورنکردنی در چند دقیقه رقم خورد. هواپیماها که رفتند و غائله خوابید، از روی زمین بلند شدیم و برای کمک به مجروحان به سمت ساختمان تخریب‌شده اداره رفتیم.»

اداره آموزش و پرورش آبادان بعد از بمباران

از معاون نابینایی که به جلسه نرسید تا شهیدی که زنده شد

«آن موقع هنوز نیروهای امدادی مثل هلال احمر سر و شکل درستی نگرفته بودند. به همین دلیل تا حدود 10 دقیقه، کسی برای کمک نیامد و خودمان به سراغ مجروحان رفتیم و در دو نوبت با خودروی لندرور اداره، تعدادی از مجروحان سطحی را به بیمارستان شیر و خورشید سرخ سابق و شهید بهشتی فعلی رساندیم. نیروهای امدادی که از راه رسیدند، پیکر شهدا را از زیر آوار بیرون کشیدند. در آن بمباران، علاوه‌بر حاضران در جلسه تعیین تکلیف بازگشایی مدارس، تعدادی از کارمندان در بخش‌های مختلف هم به شهادت رسیدند ازجمله شهید کلانتر (رییس حسابداری اداره)، شهید گودرز باورساز و شهید جلالی (همکاران بخش آمار و بودجه اداره) و شهید صالح عیدانی و شهید یاسین رودحلّه (همکاران بخش دبیرخانه). شهیده «خدیجه حردانی» و همسرش شهید «غلامحسین ابن عمران دارَم» هم که ماشین‌نویس‌های دبیرخانه بودند، در آن حادثه به شهادت رسیدند. شهیده «صدیقه کاظمی اِسفَه» اما از همکاران اداره نبود. ایشان دفتردار بود و آمده بود دنبال ابلاغش که در آن بمباران مظلومانه شهید شد.»

این رسم روزگار است که حتی در تلخ‌ترین حوادث هم می‌توان ردّ اتفاقات شیرین را گرفت. جملات پایانی راوی خوش‌صحبت ما هم، شرح همین اتفاقات دلگرم‌کننده در دل حادثه غمبار بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان است: «روبه‌روی اتاق رییس اداره، اتاق حجت‌الاسلام کریمی قرار داشت؛ معاون پرورشی اداره. ایشان که نابینا بود، هر روز به‌اتفاق پسر کوچکش به اداره می‌آمد. پسرک دست پدر را می‌گرفت و او را تا اداره همراهی می‌کرد. به چه علت، نمی‌دانم اما حاج آقا کریمی آن روز به جلسه نرسیده بود. وقتی پیدایش کردیم، در گوشه‌ای از اتاقش بی‌حرکت ایستاده بود و فقط الله اکبر می‌گفت. الحمدلله آسیبی ندیده بود و فقط عبا و عمامه‌اش خاکی شده بود.

حاج آقا را که به بیرون انتقال دادیم، یکی از بچه‌ها به گوشه‌ای اشاره کرد. چوب زیر بغل یکی از مدیران مدارس که معلول بود، زیر آوار قابل تشخیص بود. همه فکر کردیم به شهادت رسیده. اما خواست خدا چیز دیگری بود. بعدها برایمان تعریف کردند ایشان را به تصور اینکه شهید شده، به سردخانه بیمارستان انتقال داده بودند اما چند ساعت بعد، پرستاران سر و صدایی از سمت سردخانه می‌شنوند. ماجرا از این قرار بود که علائم حیاتی این همکار ما بعد از مدتی برگشته بود و حالا داشت به در لگد می‌زد تا بیایند نجاتش دهند. خلاصه ایشان را به بخش انتقال دادند و با مراقبت‌هایی که انجام شد، زنده ماند و 10، 15 سال دیگر هم به‌عنوان مدیر مدرسه فعالیت کرد و بعد با مرگ طبیعی از دنیا رفت.»

آتش «مزرعه تانک‌ها»، ما را به اداره آموزش و پرورش رساند

حالا نوبت «محمدرضا فرخی نژاد»، سرهنگ بازنشسته و جانشین اسبق فرمانده سپاه آبادان است که ماجرای دوم مهر سال 59 را از زاویه‌ای دیگر برایمان روایت کند. او که آن سال‌ها درابتدای جوانی بود، می‌گوید: «اوایل جنگ، ما پاسدارهای ذخیره سپاه آبادان بودیم. ازآنجاکه از قبل از انقلاب کارهای امدادی کرده بودیم، در مسجد امام خمینی آبادان دور هم جمع شده بودیم و یک گروه به نام «امداد امام» سازماندهی کرده بودیم. دو دستگاه آمبولانس هم داشتیم. هرجای شهر را که عراق بمباران می‌کرد یا خمپاره می‌زد، ما به طور خودجوش به کمک مردم می‌رفتیم. با پارچه چلوار سفید، کاورهایی هم برای خودمان دوخته بودیم که با کلیشه رویش نوشته بودیم «امداد امام» و یک آرم صلیب سرخ و یک آرم هلال احمر هم در کنارش کار کرده بودیم. این کاورها را می‌پوشیدیم تا هرکجا می‌رویم، مردم بتوانند ما را به‌عنوان نیروهای امدادی شناسایی کنند. صبح آن روز (2 مهر) هم، راهی یکی از این ماموریت‌ها شدیم. من با موتورسیکلت و سه نفر از بچه‌ها با آمبولانس رفته بودیم که به آتش‌نشان‌هایی که در محدوده‌ای به نام «تانک فارم»(مزرعه تانک‌ها) مشغول اطفای حریق بودند، کمک کنیم.

سرهنگ «محمدرضا فرخی نژاد» در زمان دفاع مقدس

تانک فارم درواقع مجموعه‌ای شامل حدود 100 تا 200 تانکر ذخیره مواد سوختی بود. خط لوله‌ای که از پالایشگاه آبادان می‌آمد، مواد سوختی که آماده صادرات بود را به تانک فارم انتقال می‌داد. مواد سوختی در تانکرهای موجود در تانک فارم ذخیره می‌شد تا در زمان مناسب، دوباره از طریق خط لوله به کشتی‌هایی که در ساحل اروند پهلو گرفته بودند، منتقل شود و پس از بارگیری به کشورهای مقصد، صادر شود. هم پالایشگاه و هم تانک فارم، در ساحل اروند قرار داشت و به همین دلیل، یک هدف در دسترس برای عراقی‌ها بود و مرتب این دو محل را می‌زدند. آن روز هم تانک فارم را زده بودند و آتشنشان‌ها مشغول خاموش کردن آتش بودند.

تصویر منسوب به «تانک فارم» در اوایل جنگ تحمیلی

حالا شاید بپرسید این مأموریت چه ارتباطی با اداره آموزش و پرورش دارد؟ آن روز وقتی به محل تانک فارم رسیدیم، شروع کردیم به بررسی که چطور وارد عمل شویم که در دید عراقی‌ها نباشیم. چون ورودی تانک فارم دقیقاً لب رودخانه اروند بود و ما با چشم غیرمسلح هم رویت می‌شدیم. همانطور معطل مانده بودیم که چطور برویم داخل که یک دفعه هواپیماهای عراقی بالای سرمان ظاهر شدند. در یک لحظه که به اصطلاح به سمت پایین شیرجه زدند و بمب‌هایشان را روی محدوده تانک فارم ریختند، در مسیر عبوری‌شان، یک جای دیگر را هم زدند… حالا در نظر بگیرید خط لوله‌ای که از پالایشگاه، نفت آماده صادرات را به داخل تانک فارم می‌آورد، درست در کنار اداره آموزش و پرورش قرار داشت. بر همین اساس، برآوردهای اولیه می‌گفت هواپیماهای عراقی، اداره آموزش و پرورش را زده‌اند.»

تصویری منسوب به حضور نیروهای نظامی در محل اداره آموزش و پرورش آبادان بعد از بمباران

یک بمباران و چند جنایت…

«با حجم بالای تخریب ناشی از بمباران، همه‌جا پر از خاک شده بود. در همان حال، برنامه‌مان تغییر کرد و به سمت محل بمباران شده حرکت کردیم. در مسیر، یک دور برگردان کوچک را دور زدیم و داشتیم با سرعت پیش می‌رفتیم که صدای یک مرد که از داخل حیاط خانه‌شان داشت فریاد می‌زد: کمک کنید. بابام، بابام…، ما را متوقف کرد. داخل پرانتز بگویم که خانه‌های کارمندان پالایشگاه هم در همان محدوده بود. حالا ترکش آن بمباران نصیب یکی از آن خانه‌ها شده بود و دست پدر آن مرد را از کتف قطع کرده بود. سریع او را در آمبولانس‌مان قرار دادیم و بچه‌ها به سمت بیمارستان رفتند. تا اینجا هم هنوز نمی‌دانستیم چه اتفاقی افتاده. من با موتورسیکلت به مسیر ادامه دادم و حدود 100 متر جلوتر دیدم بله، راکت به اداره آموزش و پرورش اصابت کرده است.

تحلیل من این است که عراقی‌ها در اصل بعد از بمباران تانک فارم، می‌خواستند خط لوله انتقال سوخت از پالایشگاه را هم بزنند ولی چون دیواره محدوده این خط لوله، مماس با آموزش و پرورش بود، وقتی راکت‌هایشان را رها کردند، یکی از این راکت‌ها هم به ساختمان اداره آموزش و پرورش برخورد کرد.»

سرهنگ فرخی نژاد در دوره روایتگری تخصصی دفاع مقدس ویژه گروه های پژوهشگر دانشجویی

جناب سرهنگ مکثی می‌کند و در ادامه می‌گوید: «مجموعه آموزش و پرورش آبادان، یک حیاط در وسط داشت و دورتادور آن، ساختمان بود. در بخشی از حیاط، اتاق‌هایی شبیه اتاق‌های پیش‌ساخته قرار داشت؛ اتاق‌هایی با سقف‌های ایرانیتی و دیوارهای شیشه‌ای که یک انفجار کوچک هم برای به هم ریختن‌شان کافی بود. حالا یک بمب در آن محوطه منفجر شده بود و طبیعی بود که تمام آن اتاق‌ها تخریب شده باشد. اینطور بود که در آموزش و پرورش، به هر طرف نگاه می‌کردی، فقط خاک و آوار بود.»

وقتی مردم، امدادگر می‌شوند

سرهنگ فرخی نژاد که سال‌ها قبل در برنامه روایت فتح هم به بازخوانی ماجرای بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان در سومین روز جنگ تحمیلی پرداخته بود، در بخش پایانی روایتگری‌اش می‌گوید: «در آن اوضاع به هم ریخته آموزش و پرورش، شروع کردیم به بیرون آوردن پیکر مجروحان و شهدا از زیر آوار. دوستانم که با آمبولانس، آن پیرمرد را به بیمارستان می‌بردند، در مسیر داد می‌زدند که: آموزش و پرورش را زدند. برید کمک… اینطور بود که مردم متوجه شدند و عده زیادی با ماشین‌های شخصی، خودشان را برای کمک رساندند. با کمک مردم، پیکرها را در یکی از کوچه‌های کناری آموزش و پرورش به ردیف قرار دادیم. من یک کوله امدادی همراهم داشتم و هرکدام از مجروحان که جراحتشان سطحی بود، تا آمدن آمبولانس تا حدی اقدامات درمانی را برایشان انجام می‌دادم. خلاصه، آن روز مردم با هر وسیله‌ای که بود، مجروحان و شهدای آن حادثه را به نزدیک‌ترین بیمارستان انتقال دادند.»

لوح یادبود شهدای فرهنگی بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان که با بازسازی تصاویر شهدا برای یادواره این شهدا در سال 1401 طراحی شده است

تجدید دیدار با شهدای حادثه دوم مهر با بازسازی تصاویر

گرچه در این سال‌ها، متولیان آموزش و پرورش شهر آبادان با برگزاری برنامه‌هایی در موعد بازگشایی مدارس، تلاش کرده‌اند یاد و خاطره شهدای مظلوم حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش این شهر را زنده نگه دارند اما بعد از گذشت بیش از 4 دهه، هنوز این واقعه دردناک برای بسیاری از مردم ایران ناشناخته است. حالا در چهل و دومین سالگرد این حجنایت فراموش‌نشدنی، اهالی کانون بسیج فرهنگیان این اداره به میدان آمده‌اند تا با فعالیت‌های فرهنگی، این خلأ را پر کنند. «امید صاحب نژاد»، مسئول کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش آبادان،‌ در این باره می‌گوید: «دوستان در سال‌های گذشته، فعالیت‌های خوبی در زمینه بزرگداشت شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان انجام داده‌اند اما به اعتقاد ما این واقعه، بسیار بزرگ است و این شهدا، گنجینه‌ای برای نظام تعلیم و تربیت کشور محسوب می‌شوند بنابراین باید تلاش کنیم با برجسته‌سازی رسانه‌ای، نام آنها را پرآوازه کنیم.

ما امسال در روز دوم مهر، یادواره شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان را برگزار خواهیم کرد و به همین مناسبت، چند حرکت جدید در این زمینه انجام داده‌ایم. متاسفانه اطلاعات زیادی از 26 شهید این حادثه در دست نیست. با این وجود، با تلفیق اسنادی که دوستان در سال‌های قبل گردآوری کرده بودند و اطلاعات جدید به دست آمده، الحمدلله مجموعه خوبی آماده کرده‌ایم. امسال با بازسازی عکس تعدادی از این شهدای گرانقدر، موفق شدیم لوح یادبود شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان را طراحی کنیم که در مراسم روز دوم مهر از آن رونمایی خواهد شد.»

لوحح یادبود شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان

مدیر منصوب شهید رجایی، در میان قربانیان حادثه

«براساس تحقیقاتی که انجام شده، تعداد شهدای حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان، 26 نفر بود که همگی از چهره‌های فرهنگی شهر بودند. جالب است بدانید حکم ریاست شهید صمد صالحی برای ریاست اداره آموزش و پرورش آبادان، توسط شهید رجایی (وزیر وقت آموزش و پرورش) امضا شده بود و تصویر این حکم هم موجود است.» صاحب نژاد در ادامه با اشاره به اختلاف نظر موجود درخصوص تعداد شهدای حادثه دوم مهرماه سال 59، می‌گوید: «قبلاً گفته می‌شد تعداد شهدای حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان، 33 نفر است اما بررسی‌های تکمیلی این موضوع را رد کرد. برای مثال، نام شهیده «نادیا جم نشان» قبلاً به‌عنوان یکی از شهدای بمباران اداره ذکر می‌شد اما امسال اطلاعات جدیدی درباره ایشان به دست آوردیم. برادر ایشان که مقیم آمریکاست، اخیراً به ایران آمده بود و ما به طور اتفاقی با ایشان برخورد کردیم. در گفت‌وگویی که با آقای جم نشان داشتیم، پرسیدیم: اطلاع دارید خواهرتان دقیقاً در چه محلی به شهادت رسیدند؟ ایشان در جواب گفت: بله. در بازار «فَیِه»…

ماجرا از این قرار است که در روز دوم مهر سال 59، سه نقطه از شهر آبادان بمباران شد که درمجموع، 33 چهره فرهنگی در این حوادث به شهادت رسیدند. مثلاً خانم نادیا جم نشان، معلم بود و درحالی‌که برای خرید به بازار فیه رفته بود، در اثر بمباران به شهادت رسید. قبلاً از همه شهدای فرهنگی روز دوم مهر به‌عنوان شهدای حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش نام برده می‌شد اما بعدها مشخص شد فقط 26 نفر از این فهرست، در آن حادثه به شهادت رسیدند.»

بزرگداشت شهدای نظام تعلیم و تربیت، عزم ملی می‌طلبد

«با تمام تلاش‌های صورت گرفته برای بزرگداشت یاد و خاطره شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان، به اعتقاد ما کار باید فراتر از این باشد و در برنامه‌هایی با حضور رییس جمهور و وزیر، این شهدا به جامعه معرفی شوند. به همین دلیل، ضمن ارائه ایده‌هایمان برای برگزاری یادواره شهدای فرهنگی به مسئول بسیج فرهنگیان کل کشور، از ایشان درخواست کردیم از وزیر آموزش و پرورش برای حضور در این مراسم دعوت کند.

سردار حاج صابر ماهانی هم با استقبال از ایده ما، با ارسال نامه رسمی، از جناب وزیر برای شرکت در این یادواره دعوت بعمل آورد. وزیر آموزش و پرورش در پاسخ اعلام کرد با توجه به حضور رییس جمهور در سازمان ملل و مشخص نبودن برنامه‌ ایشان برای بازگشایی مدارس، نمی تواند قولی برای حضور در مراسم بدهد اما پیامی برای یادواره شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان ارسال خواهد کرد تا توسط مدیر کل آموزش و پرورش استان قرائت شود. امسال، دکتر محمد حسینی، معاون پارلمانی رییس جمهور هم به عنوان سخنران در این مراسم حضور خواهد داشت.»

دبیرستان دخترانه شاهد خدیجه کبری(س) در محل اداره سابق آموزش و پرورش آبادان بنا شده است

مسئول کانون بسیج فرهنگیان اداره آموزش و پرورش آبادان با تاکید بر لزوم ادامه این راه برای معرفی شهدای فرهنگی حادثه دوم مهر سال 59 می‌گوید: «برگزاری یادواره و حرکت‌های فرهنگی ذیل آن، اولین قدم ما برای زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای فرهنگی حادثه بمباران اداره آموزش و پرورش آبادان است. ان‌شاءالله در ادامه با تدوین کتاب، برگزاری شب شعر و برنامه‌هایی از این دست، این مسیر را ادامه خواهیم داد.»

 

پایان پیام/

 


منبع خبرگزاری فارس

آگهی
دکمه بازگشت به بالا