سیاسی

جهان جای امن‌تری می‌شد اگر اروپایی‌ها بره آمریکا نبودند

یادداشتی از عفیفه عابدی؛


به گزارش ایلنا، رندال شوئلر نظریه پرداز واقع‌گرایی نوکلاسیک، دولت‌­ها را در جهان پر آشوب به چهار گروه شیرها، بره‌ها، شغال‌ها و گرگ‌ها تقسیم می‌کند. وی معتقد است در بحبوحه تحول نظام بین‌الملل، شیرها و بره‌ها حافظ وضع موجود و شغال‌ها و گرگ‌ها طالب تغییر وضع موجود هستند. این تقسیم‌بندی از نگاه غربی شاید به تفسیر سخنان اخیر جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا کمک کند. اروپایی‌هایی که خود را ساکنان باغ جهان می‌دانند، در واقع خود را به افکار عمومی بحران‌زده غربی، بره‌­هایی معرفی می‌کنند که طالب حفظ وضع موجود تحت نظم و امنیت آمریکایی است که اکنون به ابرقدرت سلطه‌طلبی تبدیل شده است که باید از تزلزل بیشتر ساختار سیاسی-اقتصادی و امنیتی آمریکامحور جلوگیری کند.

البته داستان ساکنان باغ و جنگل به ماجراجویی‌های بیشتری برای قوام بیشتر نیاز دارد. در حالیکه به دلیل اعتراضات داخلی در ایران، تصاویری از درگیری‌ها به جهان مخابره می­‌شود، در اوکراین آتش جنگی که روسیه با حمله نظامی به این کشور برانگیخته نیز همزمان شعله‌ورتر می‌شود. یکی از تم‌های جانبی این داستان نیز روابط سنتی ایران و روسیه و از قضا همکاری نظامی و امنیتی است. در حالی که روسیه نیز متهم اصلی ایجاد زلزله در نظم آمریکایی و تبدیل باغ جهان به جنگل پر آشوب است. در همین حال ادعاها درباره فروش تسلیحات ایرانی به روسیه نیز افکار عمومی جهان را بمباران می‌کند تا این تم کانونی و اصلی داستان به روایت غالب در جهان تبدیل شود که برخی طرف‌ها علیه ساکنان باغ و بوستان غربی متحد شده‌اند و باید علیه آنها متحد شد!

 اما به نظر من، جهان جای امن‌تری می‌شد اگر اروپایی‌ها بره نبودند. در حالی که پس از جنگ سرد، اتحادیه اروپا مهم‌ترین رقیب ایالات متحده برای تبدیل شدن به قدرت رقیب محسوب می­‌شد، اما گسستن از نیم قرن پیوند ارگانیک با آمریکا، برای اروپا هرگز ساده نبود، ساده نشد و ظاهرا با این روند ساده نخواهد شد. اروپا تحت امنیت آمریکایی اتحادیه اروپا شد. اما چرا در سه دهه اخیر، هر بار صدایی از اروپا برای کسب هویت مستقل از آمریکا در جهان بلند شد، حادثه‌ای رقم خورد که بره‌ها را به پناهگاه شیر(به تعبیر خودشان) متوسل ساخت؟! واقعیت این است که آمریکا هم تحت اطاعت‌پذیری اروپا، آمریکای ابرقدرت شد!

یادآوری نقاط عطف تاریخ روابط بین‌الملل در سه دهه اخیر که از قضا نقاط عطف در تاریخ روابط آمریکا و اروپا هستند، حتی پرسش‌های زیادی درباره تصادفی بودن بسیاری از وقایع برمی‌انگیزد. البته شاید با اتکا به نظریه بازی‌­ها و مکانیزم‌های برانگیختن بازیگران به رفتارهای بالفعل، از توهم توطئه خودداری کرد. اما در مجموع پشت همه این روندها همواره یک قدرت تنظیم‌کننده وجود دارد!

یک دهه اول پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، در حالی که اروپا می‌توانست با افزایش روند همگرایی در اتحادیه اروپا به مکانیزم جدید و کاملا اروپایی برای جایگزینی پیمان آتلانتیک شمالی ناتو برسد و این زمزمه‌ها در درون اتحادیه نیز بلند شده بود، حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داد تا با برجسته شدن تهدید تروریسم و رادیکالیسم اسلامی، جاذبه جدیدی درباره لزوم مقابله متحدانه با تهدید مشترک –تهدید سبز اسلام به جای تهدید سرخ کمونیسم-برای اروپا تحت رهبری ایالات متحده ایجاد شود.

اروپا در جنگ افغانستان با ایالات متحده مشارکت داشت، اما ایالات متحده با بازتعریف تهدیدهای جدید به عنوان دستور کار ناتو، توانست بار دیگر بر اختلاف‌های تاکتیکی دو سوی آتلانتیک غلبه کند؛ موضوع تهدید روسیه، تروریسم، تهدید اتمی کره شمالی، برنامه هسته‌ای و سیاست منطقه‌ای ایران در خاورمیانه، منجر به توافق اروپا با آمریکا درباره سیستم دفاع موشکی ناتو مشترک شد. در حالی که همزمان امید جایگزینی دلار با یورو برای بروکسل شکل گرفته بود و آلمان و فرانسه تحرکات منطقه‌­ای و بین‌المللی بیشتری داشتند، در سال ۲۰۰۸ بحران اقتصادی آمریکا، به بحران اقتصادی غربی-جهانی تبدیل شد و همزمان با تهاجم روسیه به گرجستان، بار دیگر لزوم یکپارچگی سیاست‌های اقتصادی-امنیتی آمریکایی-اروپایی در بروکسل طرفدار بیشتری یافت.

شاید آن زمان پیوستن اتحادیه اروپا به تحریم علیه ایران در سال ۲۰۰۷ خیلی تصادفی به نظر می‌رسید، اما اکنون می‌توان گفت شاید یک تکه از یک پازل بزرگ برای حفظ اتحاد دو سوی آتلانتیک فراروی تهدیدهای بالقوه علیه نظم آمریکایی بود.

شاید خیلی پر بیراه نباشد که امروز هم بگوییم روندهای یک دهه اخیر هم مانند دهه اول قرن ۲۱ با همان شکل و سیاق تا حدی مشابه نظریه بازی‌ها ادامه دارد. در حالی که با حمله روسیه به اوکراین، اروپا امنیت ژئوپلتیکی خود را با مخاطره جدی مواجه می‌بیند، ایران به حمایت لجستیکی از روسیه متهم می‌شود! تا صرف نظر از محدودیت‌های واشنگتن در توافق هسته‌ای با ایران، محور تهران-مسکو به نقطه مشترک دیگر در رابطه آمریکا و اروپا در جهان متحول تبدیل شود. اما به گمان من، ایران به جای تبدیل شدن به بازیگری درجه دو در بازی قدرت‌ها و انجام رفتارهای بالقوه، می‌تواند رفتارهای عاقلانه‌تر اتخاذ کند. اروپا همواره مهم بوده و مهم است و نباید پنجره دیپلماسی را بست!

عفیفه عابدی،‌ کارشناس مسائل بین‌الملل


انتهای پیام/

منبع خبرگزاری ایلنا

آگهی
دکمه بازگشت به بالا