فرهنگ

مدیر پیشین نشر جام جم: غلط فکر کرده‌اند که می‌گویند رفیق‌بازی و پول‌پاشی کردم


«فقط برای کتاب‌ها ماندم». این جمله مهدی قزلی، مدیر سابق نشر جام جم است؛ در پاسخ به این سوال که چرا یک سال و نیم در مؤسسه جام جم روبه راه نبودی، اما ماندی؟ او در این گفت‌وگو از عملکرد سه ساله خودش دفاع کرد.

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حدود ۲۰ روز پیش، مهدی قزلی مدیر سابق نشر جام‌جم در صفحه اینستاگرام خود نوشت: «هر آمدنی را رفتنی است». همین دلیلی شد تا با مهدی قزلی از آنچه در این سه سال در نشر جام‌ جم گذشت و 26 کتاب جدید، رنگ چاپخانه به خودش دید، صحبت کنیم.

قزلی قبل از شروع گفت‌وگو اظهار داشت: من ۲۰ خرداد ۹۳ به بنیاد شعر ادبیات داستانی رفتم و ۲۰ خرداد ۹۹ از بنیاد خارج شدم و بعد از آن به نشر جام جم رفتم و ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ هم از انتشارات جام جم بیرون آمدم.

موفقیت ناشر در پی ارتباط با نیاز مخاطب است

آقای قزلی! یک نشر چطور می‌تواند اقتصادمحور باشد و دیگر نیازی به حمایت نداشته باشد؟

تجربه من می‌گوید، باید کاری را کنیم که با نیاز مخاطب نسبت داشته باشد. وقتی کار با نیاز مخاطب نسبت داشته باشد، فروش می‌رود. در دوران رکود صنف‌ها، آن تولیدکننده‌ای که همچنان برمدار نیازهای واقعی جامعه کارش پیش می‌رفته، از رکود به دور بوده است. بعضی‌ها می‌گویند ما همانی هستیم که بودیم و چرا دیگر از ما بیشتر نمی‌خرند؟ جواب واضح، چون جامعه تغییر کرده است. 

بگذارید از ابتدای ماجرا شروع کنم. یاد می‌کنم از محمدعلی قندهاری‌نیا که به من پیشنهاد داد تا بروم نشر جام جم. آن موقع پیشنهاد مدیریت حوزه هنری استان تهران را داشتم که به دلیل تغییر مدیریت حوزه هنری این پیشنهاد حالت تعلیق به خود گرفت.

آن روز به مدیران جام جم گفتم که من مدیر تولید محتوا هستم، مدیر بازرگانی نیستم. من برای شما کتاب تولید می‌کنم اما این انتظار را نباید داشته باشید که کتاب را بفروشم. این اولین حرف من به قندهاری بود. قندهاری گفت پس چیکار می‌کنی؟ گفتم که من ویترین شما را غنی‌تر و برند شما را بزرگ‌تر می‌کنم.

هر چه جلوتر می‌رفتیم، احساس می‌کردم که اگر این حلقه را کامل نکنم، کار خودم ابتر می‌ماند. ما یک کتابی را تولید و احساس می‌کردیم کتاب خوبی است اما خوب بودنش دیده نمی‌شد، چون پخش نمی‌شد به همین خاطر با مراکز پخشی ارتباط گرفتم. حتی برای دیده شدنش پیگیر مسأله‌های دیگرشان مثل معرفی و تبلیغ هم شدم.

یکی از مشکلات ما عقد قرارداد مؤسسه جام‌جم با پخشی‌ها بود. آن هم به این دلیل که مؤسسه در نوع قراردادهایی که داشت به لحاظ حقوقی فهمی از فروش امانی کتاب نداشت. در حالی که سامانه پخشی‌ها، خرید به طور امانی است. من هم برای حل این مسأله به ناچار با مصوبه‌ای از هیأت مدیره مسؤولیت فروش امانی را برعهده گرفتم تا پخش آثارمان حرفه‌ای باشد.

با توجه به این که صدا و سیما نشر بزرگی چون سروش را دارد اینجا این سؤال پیش می‌آید که چرا جام جم هم باید نشر داشته باشد و این که شما چرا با توجه به سابقه این نشر این مسئولیت را پذیرفتید؟

این پرسش که چرا صدا و سیما باید نشر داشته باشد را باید از صدا و سیما بپرسید.اما شاید بتوانیم بگوییم که مجموعه رسانه‌ای تصویری مثل صدا و سیما یک بازوی رسانه‌ای، روزنامه‌ای می‌‌خواهد، مثل جام جم و شاید معقول باشد که نیاز به رسانه مکتوب یا کتابی داشته باشد مثل نشر سروش.

روزی آدم‌هایی که در جام جم فعالیت داشتند فکر کردند که باید نشری در جام جم راه‌ اندازی کنند. درست بوده یا غلط باید خودشان جواب بدهند. روزی هم مدیر وقت جام جم فکر کرده است که باید این نشر خوابیده را بلند کند درست یا غلط او باید جوابگو باشد.
فقط به من گفتند که می‌توانی این نشر را احیا کنی؟
گفتم: بسم الله رحمان رحیم. بله.

در واقع اگر من نشر جام جم را بی سر و صدا و بدون خروجی و تأثیر پیش می‌بردم اصولاً الان چنین سوالی مطرح نمی‌شد. دوره و زمانه عجیبی شده آدم‌ها برای کار کردن بیشتر باید پاسخگو باشند تا برای کار نکردن.

ترکیب رسانه و کتاب شد، روایت‌نویسی

ایده شما برای تولید محتوا در نشری که رسانه‌محور است، چه بود و چرا فرم روایت را انتخاب کردید؟

ایده‌ام این بود که در فضای کتاب باید کاری کنیم که به فضای رسانه‌ مربوط باشد و به همین دلیل فرم روایت را انتخاب کردیم. فرم روایت در همه جای دنیا رواج دارد، یعنی راوی‌ها روزنامه‌نگارند و یا نویسنده‌هایی که رگه‌های روزنامه‌نگاری دارند. خارج از قاعده عمل نکردم.

فرم ما می‌توانست در رسانه متجلی شود مثل کتاب تاج در تن که به نحوی در روزنامه منتشر شد. البته برای سایر کتاب‌هایمان می‌توانست این اتفاق بیفتد که نیفتاد چون روزنامه و نحوه گردش کارش حوصله نمی‌کرد.

شعار دادم تا خودم از خودم مطالبه داشته باشم

چطور جرات کردید شعار «وجب به وجب کتابخانه‌تان را می‌گیریم» سر بدهید؟

در واقعیت این شعار برای این بود که خودم را بدهکار خودم کنم. اگر به دنبال عافیت طلبی بودم جام جم جای ‌بی‌نظیری بود. آن موقع برای اینکه کاری نکنیم، بی‌نظیر بود. چون یک سابقه‌ای داشت و آن هم ۲ سال سه کتاب بود. اگر من هیچ کاری نمی‌کردم حداقل ۱۰ عنوان کتاب آماده داشتم. البته نه این کتاب‌ها، بلکه کتاب های ساده‌ و دم‌دستی‌تر.

واقعیتش این است که این میزان از عافیت طلبی حال من را بد می‌کند. دلیلی که باعث شد شعارها را رسانه‌ای کنیم این بود که می‌خواستم خودم از خودم مطالبه داشته باشم. دیگران هم توجه‌شان به این ادعا جلب می‌شد.

اصولا هر کس هر جا مسؤولیتی می‌گیرد باید معلوم کند قبل و بعد از حضورش چه اتفاقی افتاده. هر چند الان با کارنامه شکست می‌شود، پیشرفت کرد!

فرم روایت فرمول مشخصی ندارد

با توجه به اینکه قرار بود کتاب‌هایی با فرم روایت تولید کنید اما برخی از آثار از این قالب تبعیت نمی‌کنند، چرا؟

همه آثار باهم هم‌خانواده هستند به غیر از کتاب «نشستن بر نگاه دیگری» که بدهی رضا پورحسین به نشر جام جم بود. وقتی که آورد ما در نشر منتشرش کردیم. البته روایت همانند داستان و شعر نیست که بگوییم باید از این خط پیروی کند. فرمول خیلی دقیق و مشخصی ندارد.  ناداستان طیفش وسیع و غیرقابل تعریف است. به همین خاطر اسمش شده روایت و ناداستان. آنچه قطعی است اینکه باید روایی باشد و میتنی بر واقعیت… اصلاً چه اهمیتی دارد. ما برده کلمات نیستیم، کلمات در اختیار ما هستند. سر تعریف روایت بحث و جنگی ندارم.

دوستانم در تعاملی حرفه‌ای برای نشر اعتبار آوردند

عده‌ای می‌گویند، مهدی قزلی در نشر جام جم رفیق بازی کرده است و یک طیف نویسنده و شاعری را که در بنیاد شعر و ادبیات داستانی با او کار می‌کردند، به جام جم برده است. آیا این درست است؟

هر که گفته غلط گفته. عفت جوادی، حمیدرضا جوانبخت، محسن روحانی، حسین شرفخانلو، علیرضا رافتی، فردین آریش، رضا پورحسین، زهرا کاردانی، مرضیه اعتمادی، گیتی باقری، سیدزهیر مجاهد، سیدمیثم میرهادی، زهرا قدیانی و … اینها در دوره بنیاد شعر و ادبیات داستانی کجا بودند؟ البته من الان به این نویسنده‌ها و آشنایی امروز با آنها افتخار می‌کنم. به این اسامی محمدکاظم کاظمی به عنوان ویراستار و محمد یاقوتی گرافیست‌مان را اضافه کنید.

آنهایی هم که از قبل با من دوست بودند یا همکار، نیامدند از جام جم نان بخورند بلکه در یک تعامل حرفه‌ای برای جام جم  اعتبار آوردند. آن‌هایی که از این حرف‌ها می‌زنند چرا با دوستانشان کتاب منتشر نمی‌کنند که بازار شاهد موفقیت کتاب‌هایشان باشد؟ به نظرم مؤسسه جام جم بیش از هر جای دیگری قدر دوستان حرفه‌ای من را می‌داند. تا امروز بارها به آقای عنادی و قندهاری پیشنهاد شده امتیاز کتاب‌های جام جم را بفروشند. چرا آنها این کار را نکردند؟

بیش‌ از یک سوم از نویسندگان ما کتاب اولی هستند. من با مرحوم محمدسرور رجایی سلام و علیک داشتم اما او اولین کتاب غیرجنگی خودش را‌ به خواست و سفارش من در جام جم تولید کرد یا غلامرضا طریقی نیز به همین ترتیب. این کار برای من و غلامرضا طریقی ریسک بزرگی بود، اولین کتاب غیر شعرش را در جام جم منتشر کردیم. ریسک کردیم و نتیجه‌اش را دیدم و الان غلامرضا طریقی روایت نویس از غلامرضا طریقی شاعر چیزی کم ندارد.

دنبال سوژه ـ نویسنده بودم

سوژه‌ها را چطوری انتخاب می‌کردید؟

من سعی می‌کردم سوژه ـ نویسنده پیدا کنم. باباخانی قبل از این کلی کتاب داشت، به او گفتم که باید کتاب «ویولن زن روی پل» را بنویسی و رفت نوشت. بقیه هم به همین شکل. خانم قدیانی «دوجان» را زمانی نوشته که خودش باردار بود و خانم اعتمادی خرده روایت‌های درباره معلولیت نوشته است، کتابی که فقط برای اعتمادی است.

تلاش کردم سوژه ـ نویسنده پیدا کنم و ظرفیت آدم‌ها را به خودشان نشان بدهم. بعدها هم کتاب‌هایی می‌آمدند و عرضه می‌شدند که رگه‌هایش در هیچ جای دیگر دیده نمی‌شد. مثل زندگی پای تخته سیاه که اثر یک نانویسنده است. معلم بازنشسته‌ای که خاطرات خودش را نوشته است. این کتاب در ابتدا ۱۲۰ هزار کلمه بود اما الان ۸۰ هزار کلمه است به عبارتی یک سوم کتاب به نفع کتاب حذف شده است.

سفارش در جام جم سفارش حرفه‌ای بود و من پا به پای نویسنده می‌آمدم، ویرایش می‌کردم، جلسه می‌گرفتم و با توجه ظرفیت، توان و تجربه زیسته نویسنده کار را پیش می‌بردیم.

پول پاشی نکردم، فقط حرمت نویسنده‌ها را رعایت کردم

ناشری که می‌خواهد زودبازده باشد پول پاشی می‌کند. شما چطور این کار را کردید؟

بله، من به جام جم فشار آوردم تا احترام نویسندگانش را بخرد. همان پولی که قرار بود به‌شان پرداخت شود را سر موقع دادم. ما با نویسندگان  ۹ تا ۱۵ درصد پشت جلد را قرار داد داشتیم. منتهی من سه چاپ اول را می‌خریدم و هرسه چاپ را با قیمت پشت جلد چاپ اول می‌خریدم و اینجا جام جم سود برد. چرا که قیمت کتاب در تجدید چاپ تغییر کرده است. این حرمت و احترام به نویسنده یک جایگاه مالی و حرفه‌ای‌ داد.

من برای کتاب‌هایم ماندم!

بیش‌ از یک سال و نیم بود که می‌شنیدیم شما از جام جم می‌خواهید بروید. چرا؟

در دوره مدیریت قبلی، به من و کارم اعتماد کامل وجود داشت. در دوره دوم لطف زیادی وجود داشت ولی اعتماد و اختیار دوره قبل نبود. یک سال و نیم را برای کتاب‌ها ماندم. اگر من نشر را ول می‌کردم، «دوربرگردان» هیچ وقت منتشر نمی‌شد، پروانه‌ها گریه نمی‌کنند منتشر نمی‌شد، زندگی پای تخته سیاه منتشر نمی‌شد… من خوشحالم که این آثار به جامعه نشر ارائه شده است.

من خودم از جام جم نرفتم. وقتی که خانه شعر و ادبیات را صحبت کردم گفتم تا وقتی که جام جم بخواهد کارهایش را انجام می‌دهم و تمام قوانین دو شغلی نبودن را کامل اجرا کردیم. در این ۵ ماه نیز چهار کتاب منتشر کردم و چهار کتاب دیگر هم  آماده کردم.  این آثار برای امین زاهدی مطلق، سید میلاد ناظمی، مریم کامکار و مهدی عجم با موضوعات کرونا، محدودیت، سربرنیتسا و خرده روایت‌های آدم‌های موفق برنامه‌های تلویزیون است. البته خرده روایت‌های طلاق و خواستگاری و کلی کارهای دیگر در نظر داشتم که دیگر نشد. چرا که برای من روشن بود که باید از جام‌جم بروم.

نمایشگاه کتاب را با ۱۶۰ میلیون فروش گذراندم و بعد از نمایشگاه هم ۷۰ میلیون فروش داشتم. اگر قرار بود خودم از جام جم بروم، که نمایشگاه را با این قدرت نمی‌گذراندیم.

تلاش کردم که در نشر یک نیرو را اضافه کنم. فقط تجدید چاپی‌ها نصف انرژی من را می‌گرفت و همه کاری را می‌کردیم. دست‌تنها بودن را در نشر جام جم با گوشت، پوست و استخوان درک کردم. با اینکه اضافه شدن این نیرو مصوبه هیأت مدیره داشت ولی انجام نشد. آن طرف در روزنامه 50 نفر آمدند! خوب معلوم است معنی این تصمیم چیست.

الان نشر جام جم در وضعیت تعادل قرار دارد و اگر کتاب‌های موجودش را به عنوان سرمایه حساب کنیم، حتی در سود است.

جام جم از رفتن من به عباس‌آباد بدش نیامد!

جام جم از رفتن من به عباس‌آباد بدش نیامد. گفتند می‌خواهند شورای نشر بگذارند. ولی شورای نشر را برای نشری ایجاد می‌کنند که می‌خواهد راه بیافتد نه جایی که ماهی سه کتاب (چاپ اول و تجدید چاپ) تولید داشته است. برای این‌ نشر فوقش باید شورای ارزیابی می‌گذاشتند. یعنی یک عده بیایند آثار منتشر شده بررسی کنند تا برای آینده نشر و همکاری من تصمیم بگیرند. البته هیات مدیره همه‌شان با هم 6 تا از 26 تا کتاب را هم نخوانده‌اند. خوب چه شورای نشری می‌خواهند تشکیل بدهند که تازه خودم هم جزوش نیستم.

چرا در نشست اهالی کتاب با پیمان جبلی رئیس صدا و سیما در ماه رمضان دعوت نشوم اما در سال گذشته‌اش دعوت بودم همه این‌ها پیغام‌هایی از سوی مؤسسه و صدا و سیما بود. این در حالی بود که نشر باری بر روی دوش مؤسسه جام جم نداشت، نه از نظر مالی و نه از نظر اجرایی.

من هم البته شرطی گذاشتم. گفته بودم با توجه به اینکه کار تولید محتوا، تولید کتاب‌ها و فروش را خودم انجام می‌دهم، از فروش باید سهم داشته باشم، شدم حکایت موش توی سوراخ نمی‌رفت جارو به دمش می‌بست.

این را هم اینجا بگویم که از دوره کارم در جام جم در مجموع راضی‌ام. کتاب‌های خوبی منتشر شد، مؤسسه جام جم با انتشار کتاب‌ها کنار آمد. گاهی اعتماد و اختیار کم شد ولی سنگ‌اندازی وجود نداشت… به هر حال نشر مسأله جام جم نبود و می‌شد فهمید دورنمای آن خیلی روشن نیست. امیدوارم در ادامه با حضور یک جایگزین بهتر و با توجه و اعتماد بیشتر اتفاقات خوبی بیفتد. همین جا هم در کنار همه نقدها بگذارید از همراهی‌ها هم تشکر کنم. به هر حال همینکه این کتاب‌ها درآمده نشان از این است که همراهی‌هایی هم وجود داشته.

قزلی: شاید ناشر شوم!

چرا کار نشر را به صورت خصوصی دنبال نمی‌کنید؟

دارم به این کار فکرمی‌کنم اما نشر همانند درخت است و باید تمام عمر خود را پای این کار بگذاری. شاید هم این کار را آغاز کنم و شاید هم مدیر تولید محتوای نشری شوم.

پایان پیام/


آگهی
دکمه بازگشت به بالا