شهرستان ها

مرثیه‌ برای فرهنگی که ناخوش است!

یزد- چهل و دو سال پیش و در نخستین سال‌های پیروزی انقلاب اسلامی، کتابفروشی در حوالی میدان باهنر یزد پا به عرصه فرهنگ گذاشت که حالا یک ماهی است نام و نشانی از آن نیست.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها – مهدی دهقان منشادی *: چهل و دو سال پیش و در نخستین سال‌های پیروزی انقلاب، یک کتابفروشی در حوالی میدان باهنر یزد پا به عرصه وجود گذاشت که «آگاه» نام گرفت. این کتابفروشی سال‌های متمادی برای خدمت به فرهنگ شهروندان و افزایش آگاهی آنان فعالیت کرد و پاتوقی بود برای آنانی که دلشان با بوی کاغذ و عطر چاپ روشن می‌شد. یک ماه پیش بود که سری به آنجا زدم، صاحب مؤدب کتابفروشی به من گفت: هر کتابی می‌خواهی بردار که کتابفروشی تا یک ماه دیگر برای همیشه تعطیل خواهد شد؛ و تعطیل هم شد و این تعطیلی ریشه در اقتصاد و فرهنگ دارد.

پیشینه و تاریخ شهر یزد را به عنوان یکی از شهرهای اسلامی که بررسی کنیم می‌بینیم در بازار اصلی شهر راسته‌ای بوده است به نام بازار صحافان و وراقان، که در آن دکان‌های مرتبط با کاغذ و قلم و کتاب رونق بسیار داشته و با توجه به شکوهمندی مدارس این شهر اسلامی، این راسته بازار، محلی برای تجمع اهل علم و مشتاقان کتاب بوده است.

شاید بتوان گفت سلامت و توازن اقتصادی و فرهنگی آن دورانِ دور باعث رونق کتابفروشی های شهر بود. امروز که یزد یک شهر دانشگاهی است، داعیه‌ای برای فرهنگ دارد و در دوره‌ای، عنوان پایتخت کتاب ایران را با خود داشته است، چرا باید یک کتابفروشی به خاطر موضوعی به نام توجیه اقتصادی تعطیل شود؟ پاسخ این است: زیرا اقتصاد و فرهنگ ما بیمار است.

در دوره‌ای که منطق اقتصاد بر همه چیز و همه جا حکمفرمایی می‌کند و در این دوره که بورس بازان زمین به این کالای غیر منقول، اکسیر جادویی زده و آن را همپای جواهرات درآورده‌اند، طبیعی است ملک و زمین برای هر شغلی صرفه اقتصادی نداشته باشد. چه بسا سود بانکیِ ارزش ملک یا اجاره بهای سالیانه آن از منافع حاصله از یک فروشگاه کتاب بسیار بیشتر است. بیماری ناشی از منطق اقتصاد ایجاب می‌کند برای گریز از خسران و ورشکستگی، تابلوی یک فروشگاه از «کتاب فروشی» به «کباب فروشی» تغییر یابد و کاربری که برای روح انسان مفید بوده، برای ارضای جسم و شکم فعالیت کند.

وقتی در جامعه‌ای دولت برای رواج کتابخوانی، یارانه‌ای به نام بن کتاب می‌دهد و عده‌ای آن را زیر قیمت می‌فروشند تا به زخم دیگری از زندگی بزنند، این فرهنگ حال خوشی ندارد.

وقتی سرانه مطالعه ایرانی‌ها حدود ۱۶ دقیقه برآورد می‌شود، این فرهنگ بیمار است و نباید از تعطیلی کتابفروشی اش تعجب کرد. مردم ما غرق تلفن‌های همراه خود شده و اکثریت کتاب را از یاد برده‌اند. یادم هست در شهر مسکو به اینترنت رایگانی برخوردم که در میدان‌های اصلی شهر و در ایستگاه‌های مترو در دسترس همه قرار داشت اما چیزی که ما ایرانی‌ها را متعجب می‌ساخت تعلق خاطر شهروندان روسی به کتاب بود که با وجود اینترنت مجانی، سر در کتاب داشتند و در طول مدتی که در مترو بودند کتاب می‌خواندند.

باید قبل از مرثیه خوانی برای تعطیل شدن کتاب فروشیِ قدیمی شهرمان، بر فرهنگ ناخوش خود مرثیه بخوانیم.

فرهنگی که مردمش هزاران لایک را نثار یک عکس بی محتوا مثل دستان لاک زده یک دختر می‌کنند اما به معرفی کتاب و نقد آن بی توجه هستند. باید برای فرهنگی مرثیه خواند که مردمش در تنگناهای زندگی، برای بدبختی‌های خود لطیفه می‌سازند. مردم آنقدر به کتاب بی توجه و از روشنایی آن محروم شده‌اند که خود را به عوام تنزل داده که مدام کارشان اقتدا کردن است و در آشفتگی دیگر فرقی نمی‌کند اقتدا به «که» و «چه» باشد.

* فعال فرهنگی

خبرگزاری مهر

آگهی
دکمه بازگشت به بالا