فضای مجازی

طعم تلخ دوری از سایه نزدیک خدا/از خانه به مسجد که رهی نیست؛ولی…

دور افتادن از خانه خدا برای کسی که مسجد برایش پاتوق معنوی و حتی رفاقت‌ بوده دلگیر است و وقتی دنبال مقصر این فاصله تلخ بگردیم، مشخص نیست یقه خودمان را باید بگیریم یا زمانه و دیگران را!

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: ۳۱ مرداد، روز جهانی مسجد است و حتماً و قطعاً باید از جایگاه بی‌مثال آن بگویم. اینکه این مکان مقدس چطور از آغاز اسلام، پایگاه اجتماعی مردم و در سال‌ها و قرن‌ها و هزاره‌ها میزبان خلق‌الله بوده است. باید برایتان از این بگویم که امروز، مهم‌ترین پرونده جهان اسلام و یکی از بزرگترین مسائل بشریت، حول یک مسجد است؛ «مسجدالاقصی» که در بیت‌المقدس واقع شده و اولین قبله مسلمانان و سومین مکان مقدس آنان است و صهیونیست‌ها قصد مصادره و تصرف آن را دارند.

باید لابلای لیست حملات تروریستی ادوار مختلف، چرخ بزنم و با استخراج آمار چشم‌گیر برایتان روشن کنم که مسجد همان جایی است که دشمنان دین و انسانیت، از گذشته‌های دور دست به تخریب یا تصرف آن می‌زدند و نمازگزارانش را به خاک و خون می‌کشیدند. باید از گوشه و کنار تاریخ شفاهی، مصداق بیاورم تا همه یادمان بیاید که مسجد چطور برای مسلمانان، محلی برای انعکاس وحدت و پرستش خداوند و برای خدانشناسان سیبل حملات بوده است.

در این جستجو احتمالاً می‌فهمیم که گوش مردم جهان، به شنیدن خبر انفجار بمب یا حمله تروریستی به مساجد کشورهای مسلمانی که امنیت در آنها اما و اگر داشته و دارد، عادت کرده است. ممکن است این سوال ذهن من و شما را به خود درگیر کند که درگیری بر سر یک بازی فوتبال در انگلیس بیشتر جهان در غم فرو می‌برد یا حمله تروریستی به یک مسجد در افغانستان و انفجار بمب میان نمازگزاران و کشته شدن ده‌ها انسان؟ حالا که روز مسجد است؛ باید یقه تاریخ را بگیریم و چشم در چشمش، روزهایش تماشا کنیم که چگونه مساجد، مظلوم بوده‌اند.

حتی منطق حکم می‌کند نگاه شما را به مسجد، به یک وجه محدود باقی نگذارم و برایتان بگویم که در معماری جهان، مسجد چه جایگاه چشم‌گیر و چه ابعاد گسترده‌ای دارد و چگونه بخش مهمی از آثار خارق‌العاده و شگفت‌انگیز معماری را به خود اختصاص داده است.

روز مسجد است و باید مقاله و گزارش‌های منسجم و تحقیق و تاریخ‌پژوهی‌های ژرف را پشت سر هم قطار کنم تا بلکه گوشه‌ای از اهمیت، جایگاه و پتانسیل‌های این مکان مقدس را نشان دهم. گذشته از تاریخ و معماری، حتماً امروز باید بگویم و بگوییم که مساجد، به عنوان پایگاهی برای وحدت و همدلی مسلمانان در روزهایی به سنگر مبارزه آنها تبدیل شده‌اند. حتماً به عنوان یک ایرانی که تجربه هشت سال دفاع مقدس را در پرونده معاصر خود دارد، باید به نقش پررنگ مسجد در سال‌های جنگ اشاره کنم؛ اینکه چگونه به سنگرهای پشتیبانی جبهه‌ها مبدل شده بود. اما متأسفانه نویسنده این یادداشت، متولد سال‌های پس از جنگ است و این یادداشت، بهانه‌ای است برای اینکه از خودش و از شما بپرسد فاصله میان ما و مسجد چرا این قدر زیاد شده است؟

طعم تلخ دوری از سایه نزدیک خدا/از خانه به <a href='https://sayeb.ir/tag/%d9%85%d8%b3%d8%ac%d8%af'>مسجد</a> که رهی نیست؛ولی...

خفن‌ترین تجربه کودکی در مسجد!

مسجد، برای من بدون تصویر سینمایی و پرهیاهوی سال‌های جنگ هم خاطره‌انگیز است، چون برای دختربچه‌ای ده یازده ساله، سه روز مستقل زندگی کردن از خانه و خانواده تجربه به غایت خفنی است! واژه خفن ذهنتان را سمت اردوی شمال یا مشهد از طرف مدرسه آن هم زیر سایه ناظم و معلم و مدیر منحرف نکند! اینکه می‌گویم «خفن» و «مستقل» یعنی کاملاً خفن و کاملاً مستقل!

معیارهای شما برای انتخاب خانه چه هست و چه نیست؛ نمی‌دانم؛ اما پدر من به شنیدن صدای اذان از فاصله نزدیک، علاقه شدید قلبی داشته و دارد و همین باعث همسایگی همیشگی ما و مسجد بوده است. این نزدیکی هم باعث شد رفت و آمد ما و مسجد خیلی بیشتر از برپایی نماز جماعت باشد! نویسنده این یادداشت سال‌های اوایل دهه هشتاد به سن تکلیف رسید و از آنجا که در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود، شوق و ذوق عجیبی برای ادای هر آنچه به یک مؤمن سفارش شده بود، در دل داشت.

آن روزها «اعتکاف» جذاب‌ترین مستحبی بود که می‌شناخت. سه روز خلوت کردن در مسجد محل، با زبان روزه و به جا آوردن اعمال نسبتاً سنگین برای دختربچه ده ساله شاید قدری زود است، اما شما که غریبه نیستید؛ تجربه استقلال و زندگی در مسجد دل‌چسب و چشم‌نواز نزدیک خانه‌، بهانه اصلی این اعتکاف بود.

سال ۸۵ که ایام اعتکاف در ماه رجب با طولانی‌ترین و داغ‌ترین روزهای تابستان مصادف شده و درست در نیمه مرداد افتاده بود، اولین اعتکاف را تجربه کرد؛ روزهایی که روزه گرفتن برای آدم‌بزرگ‌ها هم جهاد به حساب می‌آمد چه برسد برای بچه‌ای ریزه میزه که کارشناسان معتقد بودند روزه در ماه رمضان هم بر او واجب نیست! اما نویسنده این یادداشت وارث علاقه شدید قلبی پدرش به مسجد بود. از همان جنس بچه‌هایی که کتک می‌خوردند و بعد در حالی که خودشان را می‌تکاندند، ضمن ترک محل ضرب و شتم، می‌گفتند: «اصلا هم درد نداشت»! پس سرکشانه، داوطلبانه و رضایت‌مندانه زودتر از آنچه مفهوم خیلی چیزها را بداند، شانه‌هایش را که عرضشان به زحمت به دو وجب می‌رسید، زیر بار میراث عاشقانه پدرش داد.

خاطرات مسجد محال است از یادم برود…

آن سال به عنوان کوچک‌ترین معتکف سال‌های اخیر مسجد محله، یادگاری‌های زیادی گرفتم که چندتایی از آنها را لابلای وسایلم دارم. یادگاری‌هایی که هنوز هم وقت دیدنشان، بوی هندوانه نذری افطار شب‌های اعتکاف و آب و جاروی حیاط مسجد را از انتهای شش‌هایم حس می‌کنم. البته قربان‌صدقه‌های ناتمام، لپ کشیدن‌های مکرر و بوسه‌های ریتم‌دار خانم‌های همسایه بر پیشانی‌ام، دقایقی هستند که ترجیح می‌دهم جزئیات آن را فراموش کنم.

اگرچه تصویری که تا این لحظه از نگارنده این متن در ذهنتان ساخته‌اید را دوست دارم، تصویر دختربچه‌ای مظلوم، کم سر و صدا و سر به راه که از همان عنفوان کودکی سجاده‌اش رفیقش بوده و حالا هم احتمالاً بوی شهادت می‌دهد؛ ولی بگذارید با حقیقت مواجهتان کنم! سال‌های بعد که با دوست‌های خودم در مسجد رفیق شدم اعتکاف زیر سایه حضورمان، به هرچیزی شباهت داشت غیر از اعتکاف!

خدا ما را ببخشد! آن زمان که بلوتوث و تکنولوژی سر از دنیایمان درنیاورده بود، روزهای اعتکاف، آنقدر نوار کاست آهنگ‌های «محمد اصفهانی»، «فریدون آسرایی»، «علیرضا عصار» و رفقای داخلی و خارجی‌شان را گوش می‌دادیم و تکرار می‌کردیم که همه را از بر شده بودیم. جوراب‌ها را گرد می‌کردیم و روسری‌ها را دورش می‌پیچیدیم تا شکل توپ به خودش بگیرد و مسابقات والیبال نشسته برگزار می‌کردیم. البته از آنجا تفریحات سالم ما سر و صدا داشت و اجازه استراحت یا عبادت به روزه‌داران نمی‌داد، لیگ برترمان ملغی شد.

سال‌های بعد و اوایل دوران نوجوانی که راه کج به سمت ما منحرف شد، تفریح و شیطنت در روزهای اعتکاف و حضور در مسجد را، تا مرز بازی‌های فکری-قهوه‌خانه‌ای گسترش دادیم، ولی از آنجا که چند باری یک نفر از جمع چهارنفره‌مان، نامسلمانی کرد و بازی را به هم ریخت، لو رفتیم و بار دیگر تفریح خود را از دست دادیم.

برای دوری از مسجد، یقه چه کسی را بگیریم؟

حالا من و احتمالاً شما برای یادآوری و نوشتن از مسجد، باید پلک‌هایمان را چند ثانیه‌ای روی هم بگذاریم و تمرکز کنیم تا چیزهایی به خاطرمان بیاید. کمرنگ شدن مسجد تلخ است و حالم را به قدر قابل توجهی می‌گیرد. ولی عبور نکردن بازیگوشی‌هایمان از فیلترها، قطعاً نمی‌تواند باعث این فاصله باشد. بالاخره ناسلامتی ما مردمانی در ایران زمین هستیم که اگر تفریحاتمان در ثریا هم باشد به آن دست پیدا می‌کنیم و در کنارش علم و باقی مسائل را هم ادامه می‌دهیم.

دور افتادن از مساجد برای کسانی که روزگاری این پاتوق معنوی و حتی پاتوق دیدار با رفقایشان بوده دلگیر است؛ اما وقتی برای این فاصله تلخ و دلتنگی‌زا دنبال مقصری بگردیم، مشخص نیست دقیقاً یقه چه کسی را باید بگیریم! یقه تکنولوژی، زمانه، یقه خودمان و گعده رفقا و شیطنت‌هایمان؟ یا همه آنهایی که ایام اعتکاف در کودکی لپ‌مان را می‌کشیدند!

دروغ چرا!؟ اگر سختگیری را از خودم شروع کنم و بابت بی‌معرفتی نسبت به آنچه غیرتش را داشتم و دارم خودم را نبخشم، همراه با رفقایم در ردیف اول متهمان خواهم نشست. بالاخره باید قبول کنیم که خیلی‌ها در همین شرایط وفای خود به مسجد را حفظ کرده‌اند و از مناره‎‌ها و صدای اذانش دل سوا نکرده‌اند؛ اما با این همه، «تکنولوژی» حتماً و قطعاً کسی است که در ردیف دوم بعد از ما نشسته و باید بابت این فاصله، این دنیا و آن دنیا پاسخگو باشد.

ما نسلی بودیم که وقتی می‌خواستیم خودمان را بشناسیم و شکل بگیریم، زمانه‌مان زیر سایه حمله مدرنیته به سنت، نامحسوس و باورنکردنی، به زبان فارسی سخت از وسط جر خورد. در این میان خیلی چیزها را رها کردیم یا خیلی چیزها هم از دستمان لیز خورد که مسجد و برکاتش یکی از ارزشمندترین‌هایی بود که از دست دادیم.

اما اگر بخواهم سختگیری را کنار بگذارم شاید هم نه تکنولوژی مقصر باشد و نه نسل ما! شاید یکی از متهمان و مقصران این جدایی همان نسلی باشند که وقتی بچه‌ای ده ساله در مسجد بودیم لپمان را کشیدند ولی وقتی نوجوان شدیم فکری به حال پر کردن شکافی که هنوز چندان عمیق نشده بود، نکردند.

مقصر را پیدا کردن که دردی را دوا نمی‌کند، آن هم مقصری که نه پیدا می‌شود و نه اگر پیدا شود گناهش را گردن می‌گیرد. مقصر هر که بود و هر که هست خدا ببخشد… ولی من دلم برای تکیه کردن به پشتی‌های مسجد و چادر سفیدهایی که یا خیلی نازک بودند یا خیلی ضخیم بدجور تنگ شده است. کاش که دستی از غیب حساب شیطنت‌هایمان را صاف کند و راهی نشانمان بدهد این شکاف را چطور پر کنیم، شاید درب مسجد بار دیگر برای ابد به روی خودمان و فرزندان‌مان باز شود. ما نسل مسجدیم؛ از خانه‌هایمان تا مسجد هم که راهی نیست؛ ولی انگار که فرسنگ‌ها فاصله است…

«هانیه تاجیک»

آگهی
دکمه بازگشت به بالا