فرهنگ

اختلاف شجاعی‌زند و عبدالکریمی برسر تعریف امر دینی

شجاعی‌زند، استاد دانشگاه تربیت مدرس گفت: عبدالکریمی در موقعیت ماقبل از دین ایستاده‌ و به یک بیان، دین را مؤخر بر امر دینی می‌داند و اعتقاد دارد که دین، صورت عرفی‌شده امر دینی است.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «انقلاب اسلامی و روند سکولاریسم» با حضور علیرضا شجاعی زند عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و صاحب آثار «جامعه شناسی دین» و «دین در زمانه و زمینه مدرن» و بیژن عبدالکریمی عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و صاحب تالیف کتب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» و سه‌گانه «تأملی بر نسبت ساحت قدس، وجود و تاریخ»؛ توسط کانون اندیشه جوان برگزار شد.

در ابتدای این نشست شجاعی زند با مطرح کردن دشواری بحث با آقای عبدالکریمی در رابطه با عرفی شدن گفت: عرفی‌شدن اساساً موضوعی است ناظر به دین و در تعقیب دین؛ در حالی که آقای دکتر بنا بر آرا و مکتوباتشان، در موقعیت ماقبل از دین ایستاده‌اند. آقای دکتر به یک بیان، دین را مؤخر بر امر دینی می‌دانند و معتقدند که دین، صورت عرفی‌شده امر دینی است. صورت بشری، تاریخی و فرهنگی شده امر دینی. دین بنابر نظر ایشان، خودش یک پدیده عرفی‌شده است و لذا عرفی‌شدنِ بعد از آن دیگر بلاموضوع است.پس بهتر است به جای دنبال کردن بحث‌های عرفی‌شدن به معنای رایج که ناظر به دین است، با آقای دکتر بر سرِ دین و امر دینی بحث کنیم. بنده ترجیح می‌دهم که ابژه بحث را نه انقلاب اسلامی و عرفی‌شدن، بلکه آرای آقای عبدالکریمی و عرفی‌شدن قرار دهم. این تغییر مسیر به همان دلیلی است که اشاره کردم. اگر بحث را به آنجا ببریم، آنگاه نشان خواهم داد که برخلاف نظر آقای دکتر، این بلاتعین‌سازی امر دینی است که به عرفی‌شدن می‌انجامد و نه متعین شدن امر دینی در ادیان مختلف.

وی افزود: معنای رایج عرفی‌شدن که بر اساس آن هم نظریات فراوانی ارائه شده، تحاشیِ دین است از جامعه و یا اخراج آن است از زندگی. به همین دلیل هم هست که عرفی‌شدن برای امثال کی‌یرکه‌گور و فدئیست‌ها و تجربه‌گرایان دینی اساساً موضوعیت ندارد. چون اتفاقاً آنان دین را به همین صورت که در حاشیه باشد و خارج از زندگی متعارف، می‌پسندند.به نظرم آقای دکتر از کی‌یرکه‌گور و فدئیست‌ها هم عبور کرده‌اند و دین را در حداقلی‌ترین صورت آن هم نمی‌پسندند و برنمی‌تابند. به نظر ایشان نه تنها دوره ادیانی که در مرکز جامعه و تاریخ می‌ایستادند به‌سر آمده؛ بلکه دوره ادیان حداقلی و گوشه‌گیر و متواضع هم به‌سر آمده است.شکسته‌شدن بت‌های عصر سنت و به هم ریختنِ قالب‌های عصر مدرن، به صدقه سرِ امواج پست‌مدرن، باعث شده یا می‌شود تا بشر متوجه حقیقت گم‌شده خود که همان «امر دینی» است بشود. حقیقتی که زیر سایه سنگین ادیان، مهجور مانده است.

در ادامه عبدالکریمی به توضیح موضع خود در رابطه با عرفی شدن پرداخت و گفت: رویکرد من در سخن از عرفی سازی، سکولاریسم و امر دینی رویکردی حکمی، فلسفی و اُنتولوژیک است. دین یک نحوه تحقق هستی آدمی است و صرف مجموعه‌ای از باورها و اعتقادات نیست. در حالی که در اکثر قریب به اتفاق بحث‌ها در خصوص امر دینی، دین به منزله یک امر فرهنگی، یک نهاد اجتماعی، یک یک اُبژه مطالعاتی یا به منزله یک نظام نظری (تئولوژیک) مورد بحث قرار می‌گیرد. معمولا صحبت از دین و امر دینی سخن گفتن در مورد یک مشترک لفظی است. به این معنا که مفهوم دین به معانی بسیار گوناگونی به کار گرفته می‌شود و به هیچ وجه روشن نیست راجع به چه چیز بحث می کنیم. قبل از هر بحث در باره دین باید مشخص شود که دین در کدامین معنا مورد نظر است.

عبدالکریمی در ادامه در رابطه با صحبت‌های شجاعی زند اضافه کرد: دکتر شجاعی زند گفتند که اینجانب در موضع ماقبل دین قرار دارم. حقیقت این است که من در یک موضع پدیدارشناسانه بوده، خواهان فهم جهان و تمدن کنونی هستم. می‌خواهم بدانم امر دینی با جهان کنونی چه نسبتی دارد. منظور از طرح ایده مرگ امر دینی در جهان کنونی انتقاد به دین یا زیست دیندارانه نیست بلکه مراد فهم مسیر مدرنیته ات و خواهان بیان این مطلب است که مسیر حرکت تاریخ بشری در دوران جدید نشان می‌دهد که در جهان جدید به خصوص در جهان معاصر امر دینی در حجاب و محاق قرار گرفته است. مسئله بنیادی دیگر این است که اساسا سرشت تفکر چیست؟ مسئله این است که ما راجع به سرشت تفکر، فکر نمی‌کنیم و گمان می‌کنیم که می‌دانیم تفکر چیست. به یک اعتبار ما می توانیم از دو گونه تلقی از امر تفکر سخن بگوییم: تفسیر خودبنیادانه و بشرمحور از تفکر و تفسیر غیربشرمحورانه و غیرخودبنیادانه از تفکر. در تفکر خودبنیاد گویی تفکر از من آغاز می‌شود و تفکر تابع من و روش های بشری من است اما در تفکر غیرخودبنیادانه تفکر گوش سپردن به ندای هستی و در ادامه واقعیت خود جهان است. لذا، در تلقی اینجانب وظیفه متفکر ایده سازی نیست بلکه رسالت اصلی تفکر گوش سپردن به خود واقعیت های جهان و تاریخ است. به همین دلیل معتقدم مسیر تاریخ جهان مدرن و جهان معاصر حکایتگر مرگ امر دینی و پایان حیات معنوی است.»

در ادامه شجاعی زند در جواب این سوال که آیا امر دینی بلاتعین است یا تعین می‌پذیرد و مراد از تعین چیست؟ گفت: بحث و تعریض من در اینجا فلسفی است. عرض کردم که آقای دکتر در این بحث حتی روشنفکران دینی را هم پشت سر گذارده‌اند. روشنفکران دینی، دین را وقتی در مسیر عرفی‌شدن می‌بینند که ایدئولوژیک شود و آقای دکتر آن را در این مسیر می‌بیند، چون تئولوژیک شده است. ذمِ تئولوژی از سوی ایشان نیز نه به دلیل افراط در تئولوژی‌اندیشی، بلکه به دلیل متعین ساختن امر نامتعین است. مطلوبیت امر دینی در این است که نامتعین باشد و نامتعین بماند. ‌نگرانی‌های آقای عبدالکریمی خیلی سرِ مغفول ماندن امر متعال، امور روحی و معنوی و از دست‌رفتن ایمان نیست؛ حتی سرِ این که نباید امر متعال را زمینی کرد هم نیست؛ بلکه بر سرِ این است که امر دینی و متعال نباید تعین بپذیرد؛ چون تاریخی و فرهنگی و بشری می‌شود و این معنای درست و بنیادین سکولار شدن است از نظر ایشان. عبدالکریمی در پاسخ به سؤال دین چیست، می‌فرمایند که یک امر اگزیستانسیل است. نسبت وجودیِ انسان است با نفس هستی و با هستی فی‌نفسه. به نظرم این تعریف دین نیست؛ بلکه غایت دین است. غایت نه حتی در همه ادیان؛ بلکه در برخی از ادیان.

استاد دانشگاه تربیت مدرس اضافه کرد: به نظر بنده دین در واقع تمهیداتی است همه جانبه برای این که چنین اتفاقی رخ دهد. برای رسیدن به این غایت، البته تمهیداتی لازم است. اول این که چنین خواست و تمنایی در وجود شما شکل بگیرد و به تبع آن، اهتمامی و تلاشی و ممارستی و مداومتی صورت پذیرد. اینها کارهایی است که دین با ما می‌کند و ما را آماده برخی تحولات وجودی می‌سازد. ادیانی که در آنها خدای خالق و خدای فراخواننده به‌سوی خود و خدای هادی یکی است، این ماجرا منطقی‌تر است و به مراتب از اتقان بیشتری هم برخوردار است. تئولوژی هم بر این اساس، امر غریبی نیست. تئولوژی یعنی محتوای دین که درباره همین خدای خالق و بشارت‌ و انذارها و تعالیم او بیان شده است. وجوب تئولوژی بنابر این فرض، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است و نباید آن را انحراف از مسیر قلمداد کرد. حال اگر شما مبنا را عوض بکنید و بگویید که همه چیز از یک حقیقتِ نامتعین صادر شده است و توسط یک ذات نامتعین اداره می‌شود و به سوی غایتی نامتعین در حرکت است، کل ماجرا عوض می‌شود. بنا بر این فروض است که دین، پیام دین، تئولوژی، متافیزیک، معرفت و نقش‌آفرینی در تاریخ و در فرهنگ بلاموضوع و بلکه منفی می‌شود.

در ادامه عبدالکریمی با رد روشنفکر خواندن خود گفت: تمام مسئله من غلبه بر دایکوتومی سنت مدرنیته است، من در واقع روشنفکر نیستم و از منظر عقل روشنگری نیز به جهان نگاه نمی‌کنم چرا که معتقدم مدرنیته با بحران‌های نظری زیادی مواجه است. من در تقابل با مدرنیته از منظر سنت به نقد مدرنیته می‌پردازم اما در عین حال معتقدم سنت باید به معاصرت دربیاید و بتواند با زیست جهان مدرن وارد دیالوگ و تفاهم بشود. در واقع دو تلقی را می‌توان کنار هم قرار داد؛ یک تلقی که می‌گوید وقتی امر دینی متعین می‌شود تئولوژیک می‌شود و وقتی تئولوژیک شود عرفی می‌شود، این همان نظری است که دکتر شجاعی زند به من منصوب کردند و در مقابل نظر خود را قرار دادند که معتقدند همین که امر دینی تعین نمی‌پذیرد و وقتی تعین خارجی ندارد زمینه عرفی شدن را فراهم می‌کند. با این که دکتر شجاعی زند دین و تئولوژی را یکی می‌دانند اما به نظر من تئولوژی دین نیست بلکه برساخت تاریخی و مجموعه‌ای از باورهای نهادینه شده تاریخی است که عرفی و بشری‌اند. در ادبیات من امر دینی با دین مترادف و در واقع حقیقت دین است. دین عبارت است از یک امر وجودی به نام امر دینی که صورت بندی تاریخی پیدا کرده است، صورت بندی‌هایی که امور بشری و برساخت‌هایی هستند که با شرایط اجتماعی، نظام قدرت و شرایط اقلیمی، قبائلی و غیره خلط و ترکیب شده‌اند. البته که تئولوژی موضوعیت دارد. لیکن بحث اصلی سر این است که که موضوع اصلی تفکر دینی امر متعال است و امر متعال امری بی صورت و تعین ناپذیر است. سخن من این نیست که هر گونه تعینی را باید کنار گذاشت بلکه سخن بر سر این است که تعینات تاریخی را نباید جانشین حقیقت فراتاریخی کرد.

استاد دانشگاه آزاد ادامه داد: بعد از مواجهه با مدرنیته جهان اسلام فاقد یک نظام وجود شناختی متناسب برای زیستن در جهان مدرن است، در واقع مسلمانان بعد از شکافی که مدرنیته در زیست‌جهان آنان به وجود آورد، با دومین شکاف تمدنی مواجه شده‌اند به این معنا که هنوز خود را با جهان مدرن منطبق نکرده بودند که با ظهور جهان پسامدرن مواجه شدند. در جامعه ایران سیاست زدگی و ایدئولوژیک اندیشی سیطره دارد. انقلاب به اصطلاح اسلامی یک پدیده مدرن است و عقل مدرن بالذات یک عقل سکولار است، بعد از انقلاب با تفسیر ایدئولوژیک از دین مواجه شدیم و تفسیر ایدئولوژیک از دین گوساله سامری زمان ما است. به همین دلیل من معتقدم ما جدا از روند جهانی نیستیم. در واقع تفسیر ایدئولوژیک از دین سبب شد جامعه شدیدا جهت گیری سکولاریستی پیدا بکند و امروز بزرگترین شکاف میان نسل‌های جدید با سنن تاریخی صورت گرفته اس. فاصله نسل های جدید با هویت، سنت و میراث تاریخی شان از شکاف گذشته و به نوعی خودبیزاری رسیده است. قطعا اسلام اُنتولوژی دارد. انتقادات من نه متوجه انتولوژی اسلام بلکه متوجه خود ماست. انتولوژی و نظام اپیستمیک امروز ما مسلمانان متناسب با زیست‌جهان کنونی نیست.

سپس شجاعی زند در ادامه بحث اضافه کرد: متناسب نبودن با جهان مدرن را قبول دارم؛ دلیلی هم ندارد که متناسب باشد؛ چرا که قرار است جهان دیگری را رقم بزند. این هم درست نیست که گفته شود چون شما دیر آمدید یا دیر به‌خود آمدید؛ دیگر حق تغییر شرایط حاکم بر جهان را ندارید. خودِ مدرنیست‌ها هم چنین ادعایی را ندارند یا نمی‌توانند داشته باشند؛ چون آنها نیز در شرایطی نظیر همین موقعیت، کارشان را آغاز کردند. اگر جمع یا جامعه‌ای نخواهند محکوم تاریخ و فرهنگ باشند و بخواهند فاعلیت پیدا کنند؛ لاجرم نیاز به درکی از هستی و از انسان و از تاریخ و از معرفت خواهند داشت. اینجا است که پای متافیزیک و تئولوژی به میان می‌آید. این‌ها نیز به تنهایی کفایت نمی‌کند و به چیز دیگری نیاز است که هدف و انگیزه دهد و انسان را به تکاپو بیندازد. این انگیزه و هدف را نمی‌توان از فلسفه، علم، تکنولوژی، مدیریت و حتی اخلاق به‌دست‌ آورد. عنصر دیگری نیاز است که در ایدئولوژی‌ها و ادیان به‌دست می‌آید. طرد و تحقیر تئولوژی و ایدئولوژی به معنی این است که باید همچنان به گفتمان و ساختارهای غالب که محصول مدرنیته هستند، تن داد. تاکید دکتر عبدالکریمی بر این که دین یک امر وجودی است، صائب است؛ اما این تعبیر واجد دو معنای مکمل است که مغفول مانده است. یکی به این اشارت دارد که دین به جوهری‌ترین وجه وجود نظر دارد و معنای دیگر آن است که دین تمامی ابعاد وجودی انسان را درگیر می‌کند. یکی از ممیزات اسلام، همین نکته است که هیچ بعدی از ابعاد وجودیِ انسان را به بهای دیگری وا نگذارده است و همین تلقی است که اهتمام دین در ابعاد مختلف زندگی را ناگزیر می‌سازد.

وی افزود: جامعه ایران در دوره اخیر، پس از یک غفلت عمومی، به‌خود آمده‌ است و به دنبال انتخاب نحوه زیست خویش است. این، حق انسان است که از بین مکاتب عرضه شده به او دست به انتخاب بزند و کسی حق ندارد بگوید که حق انتخاب نداری، چون که مدرنیته جاگیر شده و به گفتمان غالب تبدیل شده است. این حق هر انسانی است که در هر مرحله‌ای از راه، بایستد و بازاندیشی کند. اتفاقا این از آموزه‌های اولیه مدرنیته است؛ هرچند ممکن است که امروزه چندان بدان پایبند نباشد.

در پایان عبدالکریمی به توضیح رویکرد خود و تفاوت آن با رویکرد شجاعی زند پرداخت و گفت: من خواهان «توصیف پدیدارشناسانه جهان و موقعیت تاریخی کنونی» هستم اما آقای دکتر شجاعی‌زند از «باید و نبایدها» و از «اهداف و غایات» و «آمال و آرزوها و حدیث آرزومندی‌ها» یشان سخن می‌گویند. من از امور بالفعل و ایشان از امور امکانی و بالقوه سخن به میان می‌آورند. اما باید توجه داشت تحقق آرزوها جز از طریق فهم جهان آنگونه که هست امکانپذیر نیست.

خبرگزاری مهر

آگهی

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا