فرهنگ

نوربالا| همه از تکفیری‌ها می‌ترسند تکفیری‌ها از ایرانی‌ها


شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی می‌گوید: روزی یکی از تکفیری‌ها مجروح شده بود. بالای سرش رفتیم. تا چشمش به ما افتاد، هر چه از دهانش در آمد نثار ما کرد. یکی از بچه‌ها جلو رفت و در گوشش گفت: ما ایرانی هستیم. این را که گفت، دیگری صدایی از او در نیامد!

به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس،  یکی از منفورترین و ترسناک‌ترین موجودات عصر حاضر، تکفیری‌هایی هستند که بدون اینکه رحمی در کار خود داشته باشند، شهرها و روستاها را با خون مردان، زنان و حتی کودکان رنگ کرده و بدترین جنایت‌ها را مرتکب می‌شوند. با این حال روایت‌های زیادی از این حیوانات نقل می‌شود که حکایت از ترس آن‌ها از سربازان ایرانی دارد.

خاطره‌ای که می‌خوانید روایتی از احمدرضا بیضائی، برادر شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی است که در کتاب «تو شهید نمی‌شوی» نقل شده:

«یک بار عکس‌هایی را که خودش آنجا از دیوار نوشته‌های تکفیری‌ها و رزمندگان ارتش سوریه گرفته بود، نشانم داد. بین آن‌ها عکس یکی از رزمنده‌های ایرانی بود که شعاری به زبان عربی روی دیوار می‌نوشت. به این عکس که رسیدیم محمودرضا گفت: بعد از نوشتن شعار زیرش نوشت «جیش الخمینی فی سوریا(۱)».
و زد زیر خنده!

گفتم: به چی می‌خندی؟

گفت: تکفیری‌ها از ما و نام امام خمینی(ره) خیلی می‌ترسند.

بعد تعریف کرد: «یک روز در یکی از محلاتی که اهالی‌اش آنجا را ترک کرده بودند، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف می‌دوید. رفتیم جلو و پرسیدیم چه شده؟ گفت پسرش مجروح است و در خانه افتاده؛ ولی کسی نیست که کمک کند.

با تعدادی از بچه‌ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همین تکفیری‌هاست! هیکلِ درشت، ریش بلند و لباس چریکی به تن داشت. گوشه‌ای افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود.

تا متوجه ما شد، شروع کرد به داد و فریاد کردن و هرچه از دهانش در آمد، نثار ما کرد! همین طور که که داشت فریاد می‌زد و بد و بیراه می‌گفت، یکی از بچه‌ها رفت نزدیکش و توی گوشش گفت: میدانی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم!

این را که گفت دیگر صدایی از طرف در نیامد!»

(۱). ارتش خمینی در سوریه.

پایان پیام/


آگهی
دکمه بازگشت به بالا